دلنوشته گاه در عشق نیــاز است به تلقین کردن
دلنوشته گاه در عشق نیــاز است به تلقین کردن
لذت مرگ نگاهی ست به پایین کردن
بیـن روح و بدن ات فاصله تعیین کردن
نقشه می ریخت مرا از تو جدا سازد “شک”
نتوانست، بنا کـــرد بــــه توهیـــن کردن
لذت مرگ نگاهی ست به پایین کردن
بیـن روح و بدن ات فاصله تعیین کردن
نقشه می ریخت مرا از تو جدا سازد “شک”
نتوانست، بنا کـــرد بــــه توهیـــن کردن
زیـــر بار غم تـو داشت کسـی له می شد
عشق بین همه برخاست به تحسین کردن
آن قدر اشک به مظلومیتم ریخته ام
که نمانده است توانایی نفرین کردن
“با وفا” خواندم ات از عمد که تغییر کنی
گاه در عشق نیــاز است به تلقین کردن
“زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست”
خط مزن نقش مرا مـوقـــع تمریــن کردن!
وزش باد شدید است و نخ ام محکم نیست!
اشتباه است مرا دورتر از ایـــن کردن
دل نوشته عاشقانه,متن عاشقانه,حال عاشقانه,رویای عاشقانه,کتاب عشق,دست نوشته عاشقانه,نامه عاشقانه,همسفران عشق,زندگی عاشقانه,داستان عاشقانه,صدای عاشقانه,ساز عاشقانه,ندای عاشقانه,خاطرات عاشقانه,رمز عشق,جملات احساسی و عاشقانه,خیانت عاشقانه,آوای عاشقانه,متن عشقی,سرنوشت عاشقانه,, گاه در عشق نیــاز است به تلقین کردن
منبع:فان جو،