ازدواج؟ مگه بیکارم!
«هر وقت که بخوام می رم خونه، تا هرقت که لازم باشه سر کار می مونم. تصمیم گرفتم دوباره ادامه تحصیل بدم. برای تعطیلات خودم تصمیم می گیرم که کجا برم مسافرت. روز جمعه بدون تحمل غرغر هیچ کس تا ظهر می خوابم. به این می گن زندگی. این همه آدم که ازدواج کردند چی شد؟ کارشون به دعوا و جدایی کشید.
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی؟»
این ها حرف هایی بود که برادرم در جواب سوال من که بالاخره کی می خوای زندگیت رو سر و سامان بدی؟ گفت. حرف های یک جوان که ممکن است حرف های شما هم باشد!
این روزها دو دسته افراد از ازدواج محرومند، آنها که به خاطر مشکلات اقتصادی نمی توانند اقدام کنند و آنها که اتفاقا همه شرایط را دارند اما احساس نیازی برای تشکیل خانواده ندارند. برطرف کردن موانع ازدواج و حل مشکلات اقتصادی بحثی است که در این مقاله نمی گنجد اما برویم سراغ گروه دوم یعنی مجردهای فراری از ازدواج.
بگذارید با هم چند سال آینده تان را مروری بکنیم
به زندگی راحت و بی قید و شرط تان ادامه می دهید. می توانید آزادانه درس بخوانید و کار کنید. حالا یک مدرک دکترای زیبا دارید و سال هاست در شغل تان موفق بوده اید. بالاخره نوبت بازنشستگی رسیده. یک خانه اما خالی، یک ماشین اما بدون سر نشین و شاید یک حساب بانکی خوب منتطرتان است. موهای تان سفید شده و کم کم جوانی برای تان یک رویای دوردست می شود و خیلی از چیزهایی که برای داشتنش تلاش کردید، دیگر خواستنی نیست. روی کاناپه مقابل تلویزیون می نشینید و کانال ها را عوض می کنید.برای آرام کردن خودتان می گویید: خدا را شکر که بچه ای نیست که دغدغه مشکلات او آزارم دهد. کسی که از من پول بخواهد و نگران خودش و زندگی اش باشم. چقدر خوشبختم که زن دارم نه بچه !نه غم دارم نه غصه!
اما من یقین دارم آن زمان دلتان می خواهد یک همدم مهربان که سال ها کنار هم سختی ها و خوشی ها را دوره کرده اید با سینی چای از آشپزخانه بیاید و به شما یادآوری کند که فردا وقت دکتر دارید. کنارتان بنشیند و با هم صحبت کنید. از بچه ها بگویید. یکی از نوه های تان بیمار است و دل تان برایش شور می زند. آن یکی فرزندتان ازدواج کرده و امروز خبر داده که به زودی باز هم صاحب نوه می شوید.آن یکی فرزندتان در شهر دور درس می خواند و قرار است این آخر هفته به دیدن تان بیاید و حسابی از این خبر خوشحالید.
شما باز نشسته شده اید اما هنوز احساس زندگی می کنید چون یک خانواده دارید.خانواده خوب و مهربانی که بزرگ ترین شانس زندگی هر کسی است.البته اگر زن و شوهر بار خاطر باشند نه یار شاطر و اگر فرزندان در محیط خانواده ناآرام درست تربیت نشوند، نمی شود چنین رویایی را محقق ساخت. همان بزرگی که گفتند: ازدواج نیمی از دین است. در جای دیگری هم گفتند:مومن پس از تقوای الهی،بهره ای برتر از همسر شایسته نبرده است.(سنن ابن ماجه، ج ۱) و همان بزرگوار همچون امشبی دست دخترشان را در دستان حضرت علی( ع) می گذارند، با یک مراسم ساده و یک جهاز ساده.
ازدواج پیوند دو روح است که البته نیازهای جسمانی شان را هم برآورده می کند، اگر به موقع و با روش مناسب انتخاب شود، می تواند ضامن خوشبختی باشد. چیزی که این روزها دادگاه های خانواده را شلوغ کرده است، کم تحملی افراد و زیاده خواهی است. عشق میوه زمان است اما جوان ها انتظار دارند یک شبه در زندگی شان ایجاد شود.
ازدواج ترسناک نیست و فواید زیادی دارد مثل:
_ تنها راه صحیح رفع نیاز جنسی
_ رسیدن به آرامش
_ برطرف شدن نیاز به داشتن یک همدم و همراه
_بیشتر شدن حس مسئولیت پذیری
_داشتن فرزند
و…
اگر هنوز در مورد ازدواج کردن، تردید دارید با این سخن از امام صادق (ع) مطلب را تمام می کنیم و امیدواریم که کمی بیشتر در این مورد فکر کنید:
مردان و زنان بی همسر را همسر دهید، زیرا با این کار خدامند متعال اخلاق انان را نیکو می گرداند و روزی های شان را گشایش می بخشد و بر مروت آنان می افزاید. (الجعفریات / ص۹۱)
قرار نیست خوشبختی از آسمان به دامن شما بیافتد اما با یک شریک همراه ساده تر می توان به خوش بختی رسید. با توکل بر خدا، ازدواج کنید و خوشبخت باشید.
فرار از ازدواج, موانع ازدواج, ازدواج کردن, دعوا و جدایی, روز ازدواج, مجردهای فراری از ازدواج, در مورد ازدواج کردن, زنان بی همسر
منبع:فان جو،