حکایت زیبای مرد دباغ در بازار عطر فروشان حکایت زیبای مرد دباغ در بازار عطر فروشان مرد دباغ و بازار عطر فروشان داستانی زیبا ار مثنوی معنوی روزی مردی از بازار عطرفروشان میگذشت، ناگهان بر زمین افتاد و بیهوش شد. مردم دور او جمع شدند و هر کسی چیزی …
بیشتر بخوانید »باغ خدا، دست خدا، چوب خدا
باغ خدا، دست خدا، چوب خدا باغ خدا، دست خدا، چوب خدا مردی در یک باغ درخت خرما را با شدت تکان میداد و بر زمین میریخت. صاحب باغ آمد و گفت ای مرد احمق! چرا این کار را میکنی؟ دزد گفت: چه اشکالی دارد؟ بنده خدا از باغ خدا …
بیشتر بخوانید »