بایگانی/آرشیو برچسب ها : حکایت

حکایت بخشندگی حاتم طایی

حکایت بخشندگی حاتم طایی حکایت بخشندگی حاتم طایی از حاتم طایی پرسیدند: بخشنده تر از خود دیده ای؟ گفت: آری مردی که دارایی اش تنها دو گوسفند بود، یکی را شب برایم ذبح کرد. از طعم جگرش تعریف کردم، صبح فردا جگر گوسفند دوم را نیز برایم کباب کرد. گفتند: …

بیشتر بخوانید »

حکایت زیبای مرد دباغ در بازار عطر فروشان

حکایت زیبای مرد دباغ در بازار عطر فروشان حکایت زیبای مرد دباغ در بازار عطر فروشان   مرد دباغ و بازار عطر فروشان داستانی زیبا ار مثنوی معنوی   روزی مردی از بازار عطرفروشان می‌گذشت، ناگهان بر زمین افتاد و بیهوش شد. مردم دور او جمع شدند و هر کسی چیزی …

بیشتر بخوانید »

ملانصرالدین و دود کباب

ملانصرالدین و دود کباب ملانصرالدین و دود کباب فقیری از کنار دکان کباب فروشی می گذشت. مرد کباب فروش گوشت ها را در سیخ ها کرده و به روی آتش نهاده باد می زد و بوی خوش گوشت سرخ شده در فضا پراکنده شده بود. بیچاره مرد فقیر چون گرسنه …

بیشتر بخوانید »

باغ خدا، دست خدا، چوب خدا

باغ خدا، دست خدا، چوب خدا باغ خدا، دست خدا، چوب خدا مردی در یک باغ درخت خرما را با شدت ‌تکان می‌داد و بر زمین می‌ریخت. صاحب باغ آمد و گفت ای مرد احمق! چرا این کار را می‌کنی؟ دزد گفت: چه اشکالی دارد؟ بنده خدا از باغ خدا …

بیشتر بخوانید »

شرح حکایت “ویرگول” از احمد شاملو

 گفته‌اند که وقتی، یکی از افسران جوان گارد نیکلای اول ـ امپراتور روسیه ـ به گناهی متهم شد و خشم […]

نوشته شرح حکایت “ویرگول” از احمد شاملو اولین بار در مجله تفریحی 2روز پدیدار شد.

بیشتر بخوانید »