داستان و رمان

داستان زیبا و پندآموز ثروت واقعی

داستان زیبا و پندآموز ثروت واقعی داستان زیبا و پندآموز ثروت واقعی   مردی خسیس تمام دارایی اش را فروخت و طلا خرید.او طلاها را در گودالی در حیاط خانهاش پنهان کرد.او هر روز به طلاها سر میزد و آنها را زیر و رو میکرد.تکرار هر روزه این کار یکی …

بیشتر بخوانید »

داستان زیبای و کوتاه ظرف عسل

داستان زیبای و کوتاه ظرف عسل داستان زیبای و کوتاه ظرف عسل داستان زیبای و کوتاه ظرف عسل روزی یک کشتی پراز عسل در ساحل لنگر انداخت وعسلها درون بشکه بود وپیرزنی آمد که ظرف کوچکی همراهش بودو به بازرگان گفت :از تو میخواهم که این ظرف را پر از …

بیشتر بخوانید »

داستان عاشقانه و زیبا: یواش تر برو من می‌ترسم…

داستان عاشقانه و زیبا: یواش تر برو من می‌ترسم… داستان عاشقانه و زیبا: یواش تر برو من می‌ترسم… زن و شوهر جوانی سوار برموتورسیکلت در دل شب می‌راندند. آنها از صمیم قلب یکدیگر را دوست داشتند. زن جوان: ‘یواشتر برو من می‌ترسم’ مرد جوان: نه، اینجوری خیلی بهتره! زن جوان: …

بیشتر بخوانید »

جوک ، لطیفه و داستان های طنز و خنده دار ملا نصرالدین

جوک ، لطیفه و داستان های طنز و خنده دار ملا نصرالدین جوک ، لطیفه و داستان های طنز و خنده دار ملا نصرالدین   چند تا  جوک ، لطیفه و داستان های طنز و خنده دار ملا نصرالدین را بخوانید و لذت ببرید !! شکایت الاغ الاغ ملانصرالدین روزی …

بیشتر بخوانید »

داستان زیبای کریم کیست؟

داستان زیبای کریم کیست؟ داستان زیبای کریم کیست؟  داستان کوتاه کریم کیست؟   درویشی تهی‌‌دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره‌ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره‌های تو …

بیشتر بخوانید »

داستان کوتاه و طنز دو برادر گدا

دو گدا در یکی از خیابان های شهر رم کنار هم نشسته بودند. یکی از آنها صلیبی در جلو خود گذاشته بود و دیگری ستاره داوود. مردم زیادی که از آنجا رد می شدند به…

بیشتر بخوانید »

داستان زیبای دوست داری روی زمین چه کاره باشی؟

داستان زیبای دوست داری روی زمین چه کاره باشی؟ داستان زیبای دوست داری روی زمین چه کاره باشی؟  داستان زیبای دوست داری روی زمین چه کاره باشی؟    داستان آموزنده دوست داری چه کاره شوی؟   همگی به صف ایستاده بودند تا از آنها پرسیده شود ؛ نوبت به او …

بیشتر بخوانید »

داستانی درمورد زنان صبور نوشته بهاره رهنما

داستانی درمورد زنان صبور نوشته بهاره رهنما داستانی درمورد زنان صبور نوشته بهاره رهنما زن کنار یکی از بچه هاش نشسته و در کنار اون مادر مرد نشسته تو ردیف کناری. مرد نشسته با پسر دوازده سیزده ساله ای که به نظر میاد بچه بزرگتر این زوج هست، هواپیما سرده …

بیشتر بخوانید »

داستان زیبای جزا در روز قیامت !

داستان زیبای جزا در روز قیامت ! یک سال رئیس بخارا به حج رفت. چون به نزدیک عرفات رسید، درویشی پیش او آمد با پای و تاول زده، تشنه و گرسنه به رئیس بخارا گفت: «آیا روز قیامت جزای من مثل جزای تو باشد؟» رئیس جواب داد: «حاشا که خدای …

بیشتر بخوانید »