دلنوشته های غمگین عاشقانه
دلنوشته های غمگین عاشقانه

به هوش بودم از اول
که دل به کس نَسِپارم
شَمایلِ تو بدیدم
نه صبر ماند و نه هوشم…
جانا!
ز فراق تو، این محنت جان تا کی؟
دل، در غم عشق تو
رسوای جهان تا کی؟
نآمد گه آن آخر
کز پرده برون آیی؟
آن روی بدان خوبی
در پرده نهان تا کی؟
عزیزِ نبودنی ام
بهتر است بدانی
جمعه ها بی حضورَت
به اندازه ی ۳۶۵ روز سال دلگیرم!!
دنبال پاییز اگر گشتی
هیچ جا مرو
بہ جز دل
من …
گله ای نیست
من و فاصله ها همزادیم
گاهی از دور تو را خوب ببینم
کافیست آسمانی تو !
در آن گستره ، خورشیدی کن
من همین قدر که
گرم است زمینم
کافیست …
من اشک سکوت مرده در فریادم
“داد”ی سر و پا شکسته در “بیداد”م
اینها همه هیچ…
ای خدای شب عشق!
نام شب عشق را که برد از یادم؟!!!
گرم ترین جای دنیا
آغوش توست
وقتی
دلم از سرمای روزگار
یخ بسته…