دلنوشته های شاید میدان مین بغض ها هستم
دلنوشته های شاید میدان مین بغض ها هستم
میدان مین بغض ها هستم
این روزهای دور از آغوشت
هرگوشه ی این خانه یادت را…….
حالا که میخواهم فراموشت…
این روزها همسنگران من
این کاغذ و خودکارها هستند
دیگر بریدم از بنی آدم
هم صحبتم دیوارها هستند
این روزها دفتر به چشم من
جایی شبیه صحنه ی جنگ است
هر روز رو در روی خود هستم
خودکار در دستان من سنگ است
این روزها حال و هوای من
مثل درختی بعد طوفان است
آنقدر خردم کرده ای دیگر
دل کندن از جان پیشم آسان است
هر روز بخشیدم تو را و تو
هر روز یاغی تر شدی با من
من چشم پوشی کردم اما تو
آلوده تر کردی فقط دامن
من عاشقت بودم نمی دیدی
چشمان تو لبریز دنیا بود
از دل رود آن کس که از دیده….
ای کاش در چشمت کمی جا بود
این روزها سخت است و سرسخت است
این خاطرات دست و پا گیرم
انگار میخواهد مرا تنها
انگار میخواهد مرا پیرم
نه آنچنان خوبم نه چندان بد
آنچه نباید بر سرم آمد
فهمیده بودم دوستت دارم
باور نمی کردم که تا این حد..
آرام می بندم نگاهم را
رو به تو و دنیای بی رحمی
دنیا سپر انداختم پیشت
دیگر نمیخواهم ز تو سهمی….
دل نوشته های عاشقانه,متن های عاشقانه,حال عاشقانه,رویای عاشقان زیبا,دست نوشته های عاشقانه,نامه های عاشقانه,زندگی عاشقانه زیبا,داستان های عاشقانه,سرنوشت عاشقان,, شاید میدان مین بغض ها هستم
منبع:فان جو،