سریال شهر تو را می خواند |خلاصه داستان تمام قسمت های Bu Şehir Arkandan Gelecek

سریال شهر تو را می خواند |خلاصه داستان تمام قسمت های Bu Şehir Arkandan Gelecek

سریال شهر تو را می خواند |خلاصه داستان تمام قسمت های Bu Şehir Arkandan Gelecek

سریال شهر تو را می خواند |خلاصه داستان تمام قسمت های Bu Şehir Arkandan Gelecek

خلاصه سریال شهر تو را می خواند Bu Şehir Arkandan Gelecek

Henüz beş yaşındayken annesinin ölümüne şahit olan Ali’yi, yük gemilerinde aşçılık yapan Rauf sahiplenir ve büyütür. Birlikte gemilerde çalışarak, 24 yılı geride bırakırlar, Rauf, Ali’ye hem annelik hem de babalık yapar, yaşadığı travmayı unutturmak için hayatını ona adar. Ali yıllardır özellikle İstanbul’a uğrayan gemilerde çalışmak İstememiştir. Yaşadığı büyük travmadan sonra, şehre küstür, yıllar sonra “Rauf anne”si İstanbul özlemiyle yanıp tutuştuğu için onunla gelmeyi kabul eder, ama tek bir şartı vardır, limana inmeyecektir. Halbuki Rauf İstanbul’a özellikle Ali için gelmiştir bu şehre. Kendi hastalığının ilerlediğinin farkındadır. Ölmeden Ali’nin geçmişindeki sırları açığa çıkarmaya, Ali’yi emin ellere emanet etmeye kararlıdır. Bu sebeple eski boks şampiyonu Şahin Vargı’yı bulur. Limana ayak bastıklarında olaylar hiç de Rauf’un düşündüğü gibi gelişmez. Ali, gemiden iner inmez, kim olduğunu bilmediği bir kızın hikayesinin kahramanı olur.

اسامی شخصیت های اصلی سریال شهر تو را م یخواند

Oyuncu Karakter Oynadığı Bölümler
Kerem Bürsin Ali Smith/Vargı ۱-
Leyla Lydia Tuğutlu Derin Mirkelamoğlu ۱-
Gürkan Uygun Şahin Vargı ۱-
Osman Alkaş Rauf(Anne) ۱-
Defne Kayalar Nesrin ۱-

دیگر بازیگران سریال شهر تو را میخواند

Oyuncu Karakter Oynadığı Bölümler
Seda Akman Belgin Mirkelamoğlu ۱-
Burak Tamdoğan Tekin Görgünoğlu / Mirkelamoğlu ۱-
Nilperi Şahinkaya Aslı ۱-
Ali Yörenç Yiğit Bursalı ۱-

در این پست خلاصه تمامی قسمت های سریال شهر تو را می خواند به زبان فارسی قرار داده خواهد شد

عکس های جدید سریال شهر تو را می خواند

سریال شهر تو را می خواند داستان قسمت آخر و تمام قسمت های سریال

سرنوشت درین، ماجرای کشته شدن مادر علی، سرنوشت علی، ماجرای عاشق شدن پدر علی، اییت، ازدواج علی و درین

 

سریال شهر تو را میخواند، داستان سریال و عکس های سریال شهر تو را می خواند

 

داستان قسمت ۱۰ سریال شهر تو را می خواند

رئوف خواب میبینه که علی واقعیت رو فهمیده و بهش میگه نمی بخشمت ، وقتی از خواب بیدار میشه شاهین بالای سرش نشسته و با گریه بهش میگه شاهین من قبل از عمل واقعیت رو به علی میگم بهش میگم که تو بابای واقعیش هستی ؛
درین که فهمیده بود رئوف عمل داره رفته بیمارستان که جلوی در اتاق میرسه و حرفای رئوف و شاهین رو میشنوه و واقعیت رو میفهمه ؛
شاهین به رئوف میگه اگه واقعیت رو بهش بگی منو نمی تونه ببخشه چون نتونستم عشق زندگیمو حفظ کنم ؛
رئوف رو اماده می کنن که ببرن اتاق عمل که علی میرسه و رئوف باز میخواد بهش واقعیت رو بگه که شاهین مانع میشه و فقط بهش میگه حلالم کن ؛
اصلی به درین میگه جا خوردی دیدی علی نرفته مگه نه ؟ درین میگه چطوری ممکنه ؟ اصلی هم داستان ازدواجش رو میگه و درین اولش جا میخوره اما وقتی میفهمه داستان چیه خوشحال میشه ..
علی یاد خاطراتش با رئوف میفته که براش تولد گرفته بود تو کشتی .. درین میخواد بره پیش علی که شاهین مانع میشه و میگه بهتره تنها باشه ..
درین پولی که از فروش حلقش به دست آورده به شاهین میده اما اون قبول نمی کنه و ازش میخواد که از علی دور باشه ، درین بهش میگه چرا انقدر به علی احساس مسئولیت دارین ؟ شاهین هم میگه دیدیم که بابات با علی چیکار کرد ، اگه ازش دور نشی بلاهای بدتری سرش میاره ..?

داستان قسمت ۱۱ سریال شهر تو را می خواند

علی از رئوف فامیلی واقعیش رو می پرسه و اونم میگه نمی دونم اون شب بعد از اتفاق ما فورا بندر رو ترک کردیم و من نفهمیدم ..
علی که متوجه رفتار سرد شاهین با درین شده ازش دلیلش رو می پرسه شاهین هم میگه چون داری اشتباه میکنی ما میگیم از دختره دور باش تو می ری با دوستش ازدواج می کنی .. بابای درین اگه بفهمه ولت نمی کنه اونا آدمای خطرناکین .. علی بهش میگه تو از کجا میدونی ؟ چرا همه چیزو بد میبینی فکر کردی فقط تو سختی کشیدی ؟
و لباس می پوشه و از خونه میره بیرون
علی میره بندر برای قدم زدن که یه عده رو میبینه دارن یواشکی بار سوار کشتی می کنن و شک میکنه ، ایگیت هم که اونجا بود به صدای علی که میخوره به میله ها شک میکنه که کسی اونجاس و میره میگرده علی تا جایی که میتونه فرار میکنه اما وقتی میبینه ایگیت داره نزدیک میشه مشت میزنه تو صورتش و وقتی میفته فرار میکنه و نمی تونه جز ساعت مچی تو دستش چیزی ازش ببینه ؛
درین برای خرید رفته بیرون که یکی از آدمای باباشو میبینه و میره بهش میگه به بابام کامل گزارش بده فلان جا بودم اونم میگه منم دارم کارمو میکنم ..
بابای اصلی زنگ زده تا دعوتش کنه برای تولدش اما اصلی قبول نمی کنه و میگه نمیام و تلفن رو قطع میکنه ؛
دو تاشونم که کلافه شدن از رفتارای خانوادشون به پیشنهاد اصلی شب میرن تولد تا اصلی سورپرایزشون کنه ..
و سه تایی شب میرن تولد ؛
وقتی تکین و ایگیت و مادر درین علی رو میبینن جا میخورن مادر اصلی ازش میخواد که بهم معرفیشون کنه اونم میگه این علیه و اسم دیگش هم شوهرمه .. ?
همه جا میخورن و خانواده اسلی ازش میخوان که این بازی رو تموم کنن که اسلی میگه بازی نیست و واقعا ازدواج کردیم ..
علی و ایگیت دارن با هم کل کل می کنن که علی ساعت توی دست ایگیت رو میبینه و وقتی قرمزی رو صورتش رو هم میبینه یاد ضربه ای که دیشب به اون آدم زد نیفته و میفهمه اون ایگیت بوده ..
خانواده ها میرن با بچه هاشون صحبت کنن که بازم خانواده اسلی میگن باید تمومش کنید اما اسلی میگه همچین چیزی نمیشه ، تکین هم میگه دارین بازیمون میدین اینا همه نمایشیه ، چون تو حتی بلد نیستی چطوری باید دست یه زنو بگیری ، علی هم بعد از این حرف اصلی رو ناغافل میبوسه که این کار باعث تعجب همه میشه ?
تکین و ایگیت وقتی میبینن اوضاع اینطوری شده تصمیم میگرن با علی در بیفتن ..
علی درین و اسلی رو می رسونه خونه و از درین میپرسه از دست من عصبانی شدی ؟ اونم میگه نه چرا عصبانی بشم ؟ داری نقش بازی میکنی زیادی هم بازی میکنی ، علی هم بهش میگه امشب فهمیدم زندگی تو راحت نبوده اگه میشه فردا با هم صبحانه بخوریم و درین هم قبول میکنه

داستان قسمت ۱۲ و ۱۳ سریال شهر تو را می خواند

صبح میرن صبحانه بخورن که علی داستان اییت رو به درین میگه و درین میگه باید به بابام بگیم اما علی قبول نمیکنه و میگه بابات باور نمیکنه حرف مارو ؛
از اون ورم کشتی که عتیقه هارو میبرده غرق شده و ایتت و تکین درگیر کارای کشتی هستن و اییت به اون آدمی که اون شب زدش شک کرده ‌‌..
یکی دنباله علیه که علی بهش شک میکنه و میگیره بزنتش که متوجه میشه بابت مسابقه بوکسه و اومده بهش پیشنهاد مسابقه بده ..
.
درین فکر میکنه آدمی که داره علی رو تعقیب میکنه از آدمای باباشه و زنگ میزنه به مامانش میگه دست از سر من بردارین که مادرش داستان غرق شدن کشتی رو میگه ..
علی به درین میگه طرف کی بود و درین ازش خواهش میکنه نره مسابقه بده علی هم الکی قبول میکنه ؛
شب خونه نسرین خانوم وقتی شاهین تنها میاد درین شک میکنه و از شاهین می پرسه علی کو ؟ اونم میگه احتمالا فلان جاس و میرم دنبالش درین هم میره دنبال شاهبن و بهش میگه لطفا این پول رو قبول کنید اما اون باز قبول نمیکنه و درین میگه علی بخاطر شما امشب داره مسابقه میده به من گفت نمیرم اما معلومه که رفته ؛
شاهین میره جایی که علی رفته و اییت هم دنبال آدمیه که اونشب زدتش از فیلم دوربینا که علی رو میبینه !
وقتی شاهین میرسه سالن مسابقه میبینه علی رو دارن میزنن ( نامردی ) و داد میزنه علی ، علی میفته زمین و تمام …

علی برای مسابقه رفته بود که شاهین میره دنبالشو میبینه که علی رو زدن و افتاده رو زمین ، میره بالای سرش و داد میزنه پسرم .. تکین هم که اونجا بوده می شنوه و متوجه میشه که علی همون پسر واقعیه شاهینه ..
شاهین هم تکین رو میبینه که داشت میرفت بیرون و متوجه میشه که این قضیه زیر سر اونه !
علی و شاهین میرن خونه رئوف به علی میگه چرا اینکارو کردی ؟ اونم میگه میخواستم مدال های شاهین رو پس بگیرم ..
شاهین به درین میگه بهت گفتم از اینجا برو از این محل برو ، درین ازش می پرسه چرا با من اینطوری رفتار میکنی ؟ اونم میگه چون بهت گفته بودم باید از علی فاصله بگیری تو گوش نکردی ، درین میگه من همه چی رو می دونم تمام واقعیت رو شاهین میگه به علی چیزی نمی گی ! درین هم میگه تا زمانی که علی واقعیت رو بفهمه کنارش می مونم !
تکین به زنش میگه که علی پسر واقعیه شاهینه و اونا دارن نقشه میکشن تا منو به وسیله دخترم عذاب بدن ؛
شاهین شب میاد سراغ تکین و بهش میگه بهت گفته بودم کاری با علی نداشته باش وگرنه همه چی رو به دخترت میگم ! تکین هم میگه میدونم که علی پسرته و داری از من انتقام می گیری شاهین بهش میگه علی چیزی نمی دونه اگر بدونه میاد و می کشتت ، اگه یه بار دیگه بازیش بدی نه تنها به دخترت که به همه میگم قاتل باباتی ..
درین میره تو اتاق پیش علی و یکم فضا عشقولانه میخواد بشه ? که آصلی میره تو و میگه بریم درین نمیخواد بره اما علی میگه برو و نیاز نیست بمونی ..
رئوف به علی میگه پسرم جطور نفهمیدی دارن بازیت میدن باهات اعلام جنگ کردن مواظب خودت باش !
صبح پلیس میاد در خونه و شاهین رو با خودشون میبرن بخاطر شکایت تکین ..
علی که میفهمه بخاطر تکینه میره سراغش و قبلش یه پنجه فلزی و فلش میخره ، به تکین میگه کاری به کار ما نداشته باش ! شاهین داداش داشت به من کمک میکرد ولش کن .. اییت هم که ترسیده بود مبادا از داستان اون شب چیزی بگه هی سعی می کرد بندازتش بیرون که علی فلش رو نشون میده و میگه کاری نکنید که پشیمون شید چون اون موقعدنه آدمات نه پولت نه قدرتت و نه این حقه ها ( پنجه فلزی ) نمی تونه نجاتت بده و میره ، اییت میخواد زنگ بزنه به پلیس اما تکین نمیزاره و ازش می پرسه اون فلش چی بود ؟ اونم میگه نمیدونم !
و بلافاصله زنگ میزنه به آدماش و میگه برین فلش رو از علی بگیرین ، اونا هم میرن و علی اول یکم باهاشون ورگیر میشه بعد هم فلش که الکی بوده میده بهشون ..

داستان قسمت ۱۴ سریال شهر تو را می خواند

اییت فلش رو که میبینه توش انیمیشنه قاطی میکنه ..
مادر اییت میره میش مادر درین و متوجه میصه که حالش خوب نیست و بهش میگه فقط اومده بودم برای دلوت امشب بهت بگم فراموش نکنی ..
شاهین رو میندازن بازداشت و علی هر کاری میکنه اجازه نمیدن که بره ببینتش ..
درین و آصلی میخوان برن جایی که تکین زنگ میزنه به درین و میگه میخوام ببینمت اونم قبول میکنه و میره پیش بابا ؛ میخواد داستان اییت رو بگه که اول تکین شروع میکنه به حرف زدن و از شاهین بد میگه درین هم میگه اون هر کاری کرده جزاشو پس داده و آزاد شده ، تکین هم میگه ازادیش مشروط بوده اما الان با شکایت من میره تو زندان دوباره ..
درین از باباش میخواد اینکارو نکنه و میگه اون پدر واقعی علیه و تازه بهم رسیدن تکین می پرسه چیکار کردن وقتی بهم رسیدن که درین میگه علی هیچی نمی دونه اما بالاخره میفهمه ..
باباش میگه به یه شرطی شاهین رو آزاد میکنم اونم اینه که همه چیز مثل سابق بشه و با اییت ازدواج کنی ، درین داستان اون شب بندر رو برای باباش میگه اما اون باور نمیکنه و میگه چرا باید حرفای پسری که بخاطر چند غاز دیشب داشت می مرد رو باور کنم ؟
درین هم میفهمه کار باباش بوده و میگه دیگه نمی تونی منو مجبور کنی با اییت ازدواج نمی کنم ..
زنگ میزنه به علی میگه میخوام بیینمت علی هم میگه بندرم کار دارم بعدا زنگ میزنم .. تو بندر دنبال یه مدرک در مورد اون شب می گرده ..
مادر اصلی میره خونه شاهین و مدام به آصلی طعنه میزنه که اینجا کجاست که زندگی میکنی و از این حرفا ..
درین میره بندر پیش علی و علی ازش میخواد که کمک کنه برن اتاق کنترل تا بتونه فیلم های اون شب رو ببینه ، اما وقتی میرن میبینن فیلم ها پاک شده ..
تکین میره سراغ اییت و حرفایی که علی به درین زده بهش میگه اییت خم انکار میکنه و میگه همچین چیزی نیست ..
علی میره سراغ آدمی که بهش گفته بود بیاد برای مسابقه درین هم دنبالش میره ، از اون آدم می پرسه کی تورو اجیر کرده بود ؟
اونم بهش میگه تکین میرکلم اغلو !
درین به علی میگه دیگه نمی تونم بابامو بشناسم علی هم میگه من باید میفهمیدم نباید می رفتم فقط به خاطر شاهین ناراحتم که بخاطر من نره زندان ، درین هم میگه آدم فقط برای بچه. خودش همچین فداکاری ای میکنه ..
درین و علی میرن سمت خونه که ایین رو میبینن ، ایگیت میخواد با درین حرف بزنه اما درین قبول نمیکنه !
اییت بهش میگه چطوری حرفای این آدم رو قبول میکنی ؟ با علی درگیر میشن و اییت به علی میگه تو چیکارشی که اونم میگه دوست پسرشم و درین هم تایید میکنه ..
اییت هم به علی میگه تو تموم شدی و میره
درین از علی می پرسه الکی گفتی که من دوست پسرشم برای اینکه کاری به کارم نداشته باشه ؟ علی خم میگه من آدمی که الکی حرف بزنم نیستم .. ورین میره خونه و آصلی که از پشت پنجره همه چی رو دیده به درین میگه خیلی اشتباه کردین من کلی سعی میکنم که دست از سر شما بردارن شما هم اینطوری می کنید ?
علی و رئوف و نسرین و ویسل دارن با هم شام میخورن علی میگه فردا باز شانسمو امتحان میکنم و میرم دیدن شاهین نسرین هم میگه منم میام تا براش یکم خرت و پرت بیریم ..
علی میره برای شاهین لباس جمع کنه که دفترچه ای که تو کشوش بود و عکسای شاهین و با یه بچه میبینه رئوف میاد و میگه چیکار میکنی علی هم عکس ها رو نشون میده و بهش میگه این پسره شاهینه ؟ رئوف هم میگه پاشو دخالت نکن ، علی میگه انکار برام آشناس ..
علی میره باشگاه ک درین هم میره پیشش علی ازش میپرسه اینجا اومدی چیکار؟اونم میگه که فکرامون رو بریزیم رو هم و یه فکری به حال اینجاکنیم علی هم میگه فکرکردم دلت برا ی من تنگ شده اومد…?

داستان قسمت ۱۵ تا ۱۹ سریال شهر تو را می خواند

شاهین زنگ میزنه خونه و به رئوف میگه باید کاری کنی که از اون دختر دور بشه اون آدما شوخی ندارن یه بلایی سرش میارن ..
اییت و مادرش دارن میرن تو خیابون یه ماشین جلوشون رو می گیره ( همونایی که اییت قرار بوده عتیقه ها رو به دستشون برسونه ) و تهدیدش می کنن که کارو زودتر تموم کنه !
علی و درین تو باشگاه با هم درد و دل می کنن می رقصن و بوکس تمرین می کنن آخر هم بووووووووق !
اصلی زنگ میزنه به درین میگه کجایی اونم بهش میگه با علی بوده ، وقتی علی و آصلی میخوان بیان بیرون اومای اییت به باشگاه حمله می کنن اما علی همه رو میزنه و اونا فرار می کنن ؛
درین وقتی میره خونه اصلی بهش میگه من فکر میکنم بهتره به علی کار نداشته باشی چون
بابات و اییت ولش نمی کنن و اینطوری علی در خطره !
علی باز میره نلاقات شاهین اما بهش اجازه ملاقات نمیدن و برمیگرده خونه ، همه نشستن که رئوف میگه شاهین حقش نبود این اتفاق براش بیفته ، علی هم میگه نگران نباش همه رو حل میکنیم قرضاشم میدیم ..
درین میره تو فکر حرفای شاهین و اصلی که بهش گفته بودن از علی دور باش ، اخر شب با علی حرف میزنن علی از نقشه هایی که داره میگه و میگه یادته گفتی واسه موندنت دلیل پیدا میکنم ؟ اون دلیل تویی ، درین هم میگه من نمی تونم اینطوری بخاطر من زندگیتو بهم ریختن من اشتباه کردم تا اینجا ادامه دادم دیگه تموم میکنم و میره ..
علی چند روز میره تو خودش و یه روز میاد به رئوف میگه از این شهر بریم بسه دیگه ، شاهین هم از زندان آزاد میشه ..رئوف به علی میگه یادته گفتم تو این شهر بیشتر از یه عکس پیدا میکنی ؟ و عکسای علی و شاهین رو میده بهش ..
شاهین که میرسه خونه علی عکسارو نشون میده و میگه این بچه منم ؟

 

داستان قسمت ۲۰ و ۲۱ و ۲۲ سریال شهر تو را می خواند

علی و شاهین تو قبرستونن که علی میگه رئوف دست تو امانت و میخواد بره که شاهین میگه نرو همه چیز رو برات تعریف میکنم تکین هم که رفته بود اونجا میشنوه و میگه یالا تعریف کن ببینم چی میخوای بگی ، شاهین باهاش گلاویز میشه و بهش میگه با چه رویی میای اینجا ؟ تو قاتل الیفی تو باعث شدی بمیره ، گمشو برو از اینجا ..
علی بهش میگه همه چی رو میخوام بدونم ..
شاهین هم همه چیزو تعریف میکنه و میگه من فکر میکردم تو مردی واسه همین همه قتل هارو گردنم گرفتم اما حالا که زنده ای دوباره جون گرفتم و از علی میخواد که بمونه .. تکین میره خونه زنش میپرسه چی شده تکین میگه تو نمیدونی ؟ علی همه جیزو فهمید ، پدر پسر تنها گیرم آوردن زدن ، زنش میپرسه کجا بودی که کتکت زدن تکین میگه قبرستون ، بعدش زنش میگه تو هنوز قضیه الیف رو تموم نکردی ؟ این همه سال رو کارات سرپوش گذاشتم اما تو هنوزم میری سر خاک اون زن ، همه این اتفاقا بخاطر عشق مسخره تو سرمون اومد ..
درین میاد خونه صدای داد و بیداد پدر مادرش رو می شنوه میره اتاقشون میگه چی شده باباشم میگه برو از اون عشقت بپرس ، درین باور نمیکنه میگه شاید چون فکر میکنن تو خونه رو آتیش زدی اما بازم امکان نداره ..
تکین زنگ میزنه به سعید و میگه بره سراغ شاهین ..
علی میره خونه اسلی و میگه این ازدواج رو تموم کنیم چون من میخوام برم ، رئوف به علی میگه منو ببخش علی هم میگه خیلی زحمت برای من کشیدی حقت رو حلال کن و میخواد بره که اسلی میگه درین نابود میشه علی هم میگه درین با درین نمیشه و میره ..
اسلی زنگ میزنه به درین و میگه علی میخواد برا جدی جدی ، درینم چون مادرش بالا سرش وایساده بود میگه خب بره اینطوری بهتره ..
ادمای تکین میخوان میرن سمت کارگاه و ویسل میبینتشون و با اهالی محل میرن اونجا ، ادمای تکین مغازه رو بهم میزنن و شاهین رو کتک میزنن که علی میرسه و باهاشون درگیر میشه تو این بین اهالی محل هم میرسن و میندازنشون بیرون ..
شاهین به علی میگه بریم از این شهر از اول شروع میکنیم اما علی میگه نه می مونیم و میجنگیم من دیگه نشون میدم هر کسی واقعا کیه ..
شب شام میرن بیرون همگی که درین زنگ میزنه به اسلی و میگه چخبر ؟ اونم میگه اومدیم کبابی و درین ازش میخواد گوشی رو بده علی ‌و میگه میخوام فردا ببینمت و قرار میزارن ..
ایگیت میخواست خونشون رو بفروشه و پولش رو بده به قاچاقچیا اما مادرش وکالتی که بهش داده یود باطل کرد تا خونه رو نفروشه و ادما ایگیت رو تهدید به دزدین درین کردن ..

علی با یه اوستایی صحبت میکنه تا خونه رو درست کنن ، شاهین هم باشگاه رو راه انداخته و داره حسابی بهش سروسامون میده ، رئوف هم تو فکر باز کردنه یه بوفس ..
درین صبح میخواد بره بیرون که خانوادش میپرسن کجا میری درین هم به دروغ میگه ارایشگاه مادرش میگه بگو بیاد خونه نمیخواد بری بیرون ، ایگیت زنگ میزنه و از درین می پرسه کجایی ؟ که درین میگه ببینیم همو و قرار میزاره و به این بهونه میره بیرون .. درین سر قرار با علی میرسه و منتظره تا علی بیاد که دو نفر از قاچاقچیا میان و میبرنش و علی این صحنه رو میبینه و با ماشین درین میفته دنبالشون ..
ایگیت هم تو رستوران منتظر درینه اما وقتی درین نمیره شک میکنه ..
علی که دنبال ماشین قاچاقچیا افتاده متوجهش میشن و به سمت ماشینش شلیک میکنن علی با درخت تصادف میکنه و میره موتور یکی که اونجا بود سوار میشه و میفته دنبالشون ..
تکین زنگ میزنه به ایگیت و سراغ درین رو می گیره و ایگیت هم میگه منم خیلی منتظرش یودم اما نیومد و شاید با علی فرار کردن ، تکین میخواد زنگ بزنه به پلیس اما ایگیت مانعش میشه و میگه ابرومون اینطوری میره ..
تکین به زنش میگه حتما علی به درین همه چی رو گفته ، زنشم میگه درین رو پیدا کن و میره زنگ میزنه به ادمش میگه اونا کجان اونم میگه نمیدونم و پیامتون رو ندیدم ، برگین هم میگه برو پیداشون کن ..
تکین میاد میگه میدونم دیگه چیکار کنم و گوشی برگین رو تو دستش میبینه میگه با کسی حرف میزدی اونم میگه نه تکین شک میکنه و میگه نکنه داری کمکشون میکنی ؟ برگین هم میگه دیوانه شدی از این خبرا نیست .. موتوری که علی سوار شده بود بنزین تموم میکنه و تو راه میمونه ، و با یه ماشین ادامه راه رو میره تا خونه ای که ماشینی که توش بود رو پیدا میکنه ..
رئوف میره سازمان کشتی رانی و در مورد بازنشستگی سوال میپرسه که بهش میگن از شما شکایت شده و هیچ حقوقی بهتون تعلق نمیگیره ..
مادر اسلی میره بهش میگه من میخوام از بابات جدا بشم تا الان هم بخاطر تو تحمل کردم ، اما الان که دیگه میدونی همه چیز رو ادامه نمیدم ، برگین زنگ میزنه به اسلی و سراغ درین رو میگیره درین هم میگه خبر ندارم برگین میگه اونا با هم فرار کردن همه اینا زیر سر توعه ، اسلی هم عصبانی میشه و میگه تقصیر شماس نه من علی با درین نیست و برگین میگه دعا کن اینطور باشه ..
تکین میاد سراغ شاهین و میگه درین کجاست ؟ شاهینم میگه نمیدونم و بحثشون میشه ، تلفن تکین زنگ میخوره و بهش میگن ماشین درین رو پیدا کردیم و تکین میره اونجا اسلی و شاهین هم میرن .

علی میرسه به درین و با هم فرار میکنن ادما هم میفتن دنبالشون تا پیداشون کنن ..
پلیسا میگن اطراف رو گشتیم اما اثری ازشون نبوده ، و احتمالا با این وضع تصادف دخترتون تنها نبوده ، تکین هم میگه حتما علی باهاش بوده من ازش شکایت دارم ..
ایگیت میره پیش برگین مادرشم اونجاس و سعی میکنه برگین رو آروم کنه ..
شاهین به اسلی میگه بریم اطراف رو بگردیم شاید ردی ازشون پیدا کردیم ..
علی و درین میرن تو یکی از خونه های اطراف ، درین پاش پیچ میخوره علی براش یخ میاره بزاره رو پاش و ازش در مورد آدما می پرسه درین هم میگه نمی شناسمشون ، از علی میپرسه چرا نرفتی علی هم میگه تا تلافی نکنم جایی نمیرم ..
درین میپرسه تلافی از کی ؟ علی هم میگه بابات ..
درین فکر میکنه بخاطر کاراییه که باباش این چند وقت کرده و میگه میدونم بابام کارای خطرناکی کرده ..
علی هم میگه کاش فقط همینا بود و داستان رو براش میگه اما درین باور نمیکنه و میگه از این داستان که خلاص بشم خودم می فهمم ..
شاهین و اسلی خونه ای که درین رو توش نگه داشته بودن میدا میکنن و زنگ میزنن به پلیس شاهین میره تو جنگل دنبالشون ‌..
آدمایی که دنبال درین اینا بودن خونه رو پیدا می کنن و علی و درین باز مجبور میشن فرار کنن ؛ شاهین و تکین هم تو جنگل دنبالشونن که یکی از اون آدما علی و درین رو پیدا میکنه و تفنگ میگیره سمتشون صدای شلیک میاد

 

داستان قسمت ۲۳ سریال شهر تو را می خواند

 

سریال شهر تو را می خواند |خلاصه داستان تمام قسمت های Bu Şehir Arkandan Gelecek

پارس وی دی اس

درباره‌ی فان جو

منو به حال من رها نکن تو که برای من همه کسی اگه هنوزم عاشق منی چرا به داد من نمی رسی....

حتما ببینید

قسمت آخر سریال پرنده خوش اقبال Erkenci Kuş پرنده سحر خیز

قسمت آخر سریال پرنده خوش اقبال Erkenci Kuş پرنده سحر خیز قسمت آخر سریال پرنده …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *