سریال دست سرنوشت خلاصه داستان قسمت آخر سریال دست سرنوشت

سریال دست سرنوشت خلاصه داستان قسمت آخر سریال دست سرنوشت

سریال دست سرنوشت خلاصه داستان قسمت آخر سریال دست سرنوشت

سریال دست سرنوشت

 

“سریال دست سرنوشت” خلاصه داستان سریال دست سرنوشت

عکس های بازیگران سریال دست سرنوشت

 

مثل هر سال امسال هم خانواده یروکهان در آنتاکیا دور هم جمع میشن . اولین محصول انار رو با آرزوی برکت برای همه جمع میکنن . در حالیکه همه چیز روبه راهه کیمت خانوم در مورد ناتوانی عروسش در به دنیا آوردن بچه به کنایه حرفی میزنه و همین حرف باعث میشه تا عروسش دفنه خیلی آزرده بشه و از شوهرش قهرمان بخواد تا به وسیله یک زن دیگه بچه ای به دنیا بیارن و بزرگ کنن ولی قهرمان این حرف رو بعد از یه مدت مخالفت شدید قبول میکنه . این زن کسی نیست جز الیف دختری که به تازگی مادرش پدرش رو کشته و مشکلات دیگه ای هم سر راهش قرار گرفته و بی خانمان شده و …

 

 

سریال دست سرنوشت

 

در اولین روز برداشت محصول انار که خانواده یوروخان جشن می گیرند همه دور هم جمع شده اند و برای سلامتی و سودآوری بیشتر دعا می کنند.

در این جشن حرف هایی گفته می شود که به مذاق دفنه خوش نمی آید. همه او را سرزنش می کنند که چرا بچه دار نمی شود. شوهر او قهرمان از دفنه دفاع می کند و به همه می گوید که بچه دار شدن برایش اهمیتی ندارد.

اما دفنه که به شدت ناراحت است تلاش می کند و تصمیم جدی میگیرد که به هر قیمتی که شده است بچه دار شود. پس از مشورت با مادرشوهرش عفت آنها تصمیم میگیرند که با رحم جایگزین فردی دیگر بچه قهرمان را نگه دارند و پس از زایمان و به دنیا آمدن بچه فردی که استخدام شده است را مرخص کند.
اما این اتفاق زندگی خانواده یوروخان را برای همیشه تغییر می دهد.
دفنه پس از راضی کردن شوهرش قهرمان دختر زیبایی به نام الیف را برای رحم جایگزین پیدا می کند.

الیف که دختر زیبا و ساده اس است و به اجبار پدرش به ازای دریافت پول با مردی ازدواج کرده است. مادر این دختر برای حمایت از دخترش مقابل شوهرش او را ناخواسته می کشد و بعد از این قتل به استانبول فرار می کند که به زندان می افتد. اما الیف که با خواهر کوچکش زندگی می کند مجبور می شود پیشنهاد رحم اجاره ای را قبول کند و مجبور می شود بچه را در رحمش نگهداری کند.

الیف که فکر می کند بعد از ۹ ماه حاملگی و نگهداری از بچه می تواند پول را بگیرد و زندگی اش را از سر بگیرد با اتفاقات عجیبی روبرو می شود. گویا دفنه توانایی مادر شدن را نداشته است و بدنش تخمک گذاری نمیکرده و به همین دلیل عفت با دکتر قرار گذاشته که از تخمک خود الیف و اسپرم قهرمان استفاده کنند و این موضوع یک راز بین عفت و دکتر باقی بماند. امام همه فکر می کنند که بچه ای که در شکم الیف است بچه دفنه است در صورتی که الیف بچه خودش را باردار است!

خلاصه قسمت ۱۳ سریال دست سرنوشت

قسمت ۱۳ – جمعه ۷ آبان


دافنه آزمایش  رو باز میکنه که بخونه ولی عفت سریع آزمایش رو ازش میگیره و میبره تو اتاقش و پاره میکنه،دافنه میاد دنبالش و میگه اون آزمایش چی بود؟عفت میگه آزمایش کلسترول و این چیزا بود دیگه،دافنه:ولی من اسم خودمو تو آزمایش دیدم،عفت: اشتباه کردی دخترم اون آزمایش مال من بود…عفت تیکه های آزمایش رو هم در آتش میسوزونه..کرم و مادرش رفتن سر خاک قدیر ولی نمیدونن که قبرش خالیه..ضیاخان و یعقوب،قدیر رو میبرن به کارگاه قدیمی و ضیاخان میگه اگه یبار دیگه بری سراغ کرم میکشمتالیف و قهرمان برمیگردن خونه ولی الیف خیلی ناراحته و میره تو اتاقش گریه میکنه،قهرمان هم قضیه رو برای دافنه و عفت تعریف میکنه..کرم و مادرش میرن رستوران و کرم راجع به الیف به مادرش میگه همین موقع قدیر زنگ میزنه به کرم و میگه شب همدیگرو ببینیم..دافنه به قهرمان میگه چطور مادر الیف همچین فکری کرده،این دختره تو چه وضعی بوده!قهرمان:الیف هیچ تقصیری نداره،دافنه:از وقتی الیف اومده همه چیز عوض شده تو همش سر من داد میزنی مامان آزمایش منو پاره میکنه،قهرمان:اره همه چیز عوض شده تو هم عوض شدی دیگه نمیشناسمت?..مقصود میره سراغ امینه و میگه امشب شام باهم بریم بیرون امینه هم قبول میکنه..دافنه ناراحته و زنگ میزنه به امینه ولی امینه بهش میگه امشب بیا اینجا چون من میخوام بادوستم برم بیرون دافنه هم میگه باشه میام..شب:الیف خیلی ناراحته و میاد پیش قهرمان و دافنه و بهشون میگه من دیگه نمیتونم ادامه بدم و بچه رو نگه دارم..دافنه عصبی میشه و میگه یعنی چی نمیتونم عفت هم میاد،قهرمان میگه الیف حق داره نظر بده بعد هم به الیف میگه برو تو اتاقت..قهرمان و عفت و دافنه بحثشون میشهالیف هم تمام وسایلشو جمع میکنه و از خونه میره..قهرمان میره دنبالش و سوار ماشینش میکنه،دافنه هم این صحنه رو میبینه ولی یکدفعه حالت تهوع میگیره..کرم هم رفته پیش قدیر و از باباش میگه بعد هم باهم یه عکس سلفی میگیرن..پایان

 

خلاصه قسمت ۱۴ سریال دست سرنوشت

قسمت۱۴ سریال دست سرنوشت -شنبه ۸ آبان


قهرمان الیف رو میبره بیرون و باهم حرف میزنن، الیف میگه من نمیتونم این ریسکو بکنم و مادرمو از دست بدم،قهرمان هم میگه حالا که بچه رو نمیخوای بریم همین الان تمومش کنیم خیالت هم از بابت مادر و خواهرت راحت باشه هرکاری بتونم براشون انجام میدم،اما الیف گریه میکنه و میگه نمیتونم این بچه رو بکشم،الیف خیلی پریشونه و قهرمان بغلش میکنه تا بهش دلداری بدهالیف و قهرمان برمیگردن خونه..قراره فرداصبح نازلی رو عمل کنند و الیف هم باهاش تلفنی حرف میزنه..دافنه هم بعد از اینکه خیالش از بابت بچه راحت میشه میره خونه ی باباش تا امینه بره سرقرارش با مقصود..مریم با قهرمان حرف میزنه و میگه اجازه بده کرم با الیف باشه و بش کمک کن چون کرم خیلی ناراحته..امینه حاضر میشه به خودش عطرمیزنه،دافنه هم بش نزدیک میشه تا بوسش کنه اما یکدفعه از بوی عطر باز حالت تهوع میگیره،امینه با مقصود میره رستوران و راجع به کار حرف میزنن مقصود میگه اگه تا چند روز آینده کار گیرم نیاد برمیگردم شهرمون..ضیاخان خیلی نگرانه به خاطر قدیر،عفت هم دلداریش میده اما عفت هنوز خبر نداره که قدیر برگشته..شوکران و یعقوب هم از رستوران برمیگردن و شوکران همش با انگشتری که یعقوب بهش هدیه داده افاده میاد ولی هیچکس حتی به انگشترش توجه میکنه?..الیف تو حیاطه و کرم میاد پیشش و میگه لطفا حرفای اونشب رو فراموش کن ما میتونیم باهم دوست باشیم الیف هم میگه باشه و میره تو اتاقش،کرم میاد پیش بقیه ی اعضای خانواده و بهش میگن کجا بودی؟کرم میگه پیش دوستم آقا ایحان بودم(یعنی همون قدیر)یعقوب و ضیاخان هم اعصابشون خراب میشه..قهرمان رفته پیش دوستش جلال و باهم دردودل میکنه، قهرمان میگه دارم بچه دار میشم ولی دافنه حامله نیستامینه راجع به شاهین(یا همون مقصود)با دافنه حرف میزنه و میگه اگه ممکنه به عنوان راننده اینجا استخدامش کن،دافنه هم میگه بگو فردا بیاد ببینمش..دافنه دلش هوس شکلات میکنه و به امینه میگه فردا تست میدم شاید حامله باشم..ضیاخان هم با یعقوب حرف میزنه و اسلحشو در میاره و میگه قدیر رو فردا ببر به انبار قدیمی..پایان..کپی ممنو

سریال دست سرنوشت خلاصه داستان قسمت آخر سریال دست سرنوشت

خلاصه قسمت ۱۵ سریال دست سرنوشت

قسمت۱۵ سریال دست سرنوشت -یکشنبه ۹ آبان


قهرمان همه چیز رو برای دوستش جلال تعریف میکنه و بعد هم شروع میکنه به ساز زدن و یه آهنگ میخونه…قهرمان مست برمیگرده خونه و میره سرمبل میخوابه،الیف هم اونو میبینه و یه پتو میبره و روش میندازه..دافنه هم شب رو خونه ی باباش میمونه و همش دستشو میزاره رو شکمش و فکر میکنه که حامله هست..صبح: دافنه میره یه تست حاملگی میگیرهالیف و قهرمان هم میرن بیمارستان چون قراره نازلی عمل بشه..نَیر(دختر یعقوب)میره پیش سلیم(پسر آیسل و خلیل) و میگه لطفا آخر هفته بیا بریم جشن تولد دوستم اما سلیم دوست نداره بره و میگه نمیام، نیر هم ناراحت میشه…قهرمان تو ماشین با الیف راجع به کرم حرف میزنه،الیف هم میگه من تقصیری ندارم حتی بهش گفتم نمیشه،قهرمان: میدونم اما بازم حواست باشه چون کرم خیلی برام عزیزه ولی اگه تو این وضعیت نبودی بازم به کرم جواب نه میدادی؟ الیف:نمیدونم
دافنه تست بارداری رو انجام میده و به امینه میگه حامله ام و خیلی خوشحاله بعد هم میره که وقت دکتر بگیره،امینه هم خیلی تعجب میکنه…قهرمان و الیف میرن بیمارستان، الیف با نازلی حرف میزنه و بهش دلداری میده تا بخاطر عمل نترسه،یه دسته گل میارن و به الیف میدن، الیف کارت دسته گل رو میخونه و میفهمه از طرف مقصود هست عصبانی میشه و دسته گل رو میندازه سطل آشغالعفت خانم میره زندان و میخواد مادرالیف رو ببینه ولی قبل از ملاقات با وکیلشون حرف میزنه، وکیل میگه اگه همه چیز خوب پیش بره بعد از جلسه ی اول دادگاه میتونیم سلطان خانم(مادرالیف)رو آزاد کنیم، عفت میگه نه فعلا نباید آزاد شه باید یکم بیشتر تو زندان بمونه هرموقع که من بتون گفتم اونموقع دست به کار بشید و کسی هم نباید راجع به این موضوع اطلاع داشته باشه…مقصود میاد خونه ی بابای دافنه و باهاش راجع به کار حرف میزنه،دافنه هم بخاطر امینه قبول میکنه که مقصود راننده ی خونه بشه…نازلی رو هم میبرن اتاق عمل و الیف همش نگرانشه…عفت خانم با سلطان حرف میزنه و میگه برات سوتفاهم پیش اومده و براش توضیح میده که قضیه چی بوده و اونروز تو کشتی دافنه زن قهرمان هم بوده،سلطان هم خیالش راحت میشه..پایان.

 

خلاصه قسمت ۱۶ سریال دست سرنوشت

قسمت ۱۶ – دوشنبه ۱۰ ابان


الیف و قهرمان منتظرن نازلی از اتاق عمل بیاد بیرون،پرستار میاد و میگه مریض نیاز به خون داره و گروه خونش AB منفی هست ولی گروه خونی الیف با خواهرش فرق داره…یعقوب با یه شرکت حمل و نقل قرارداد میبنده ولی خبر نداره اون شرکت میخواد جنس قاچاق از مرز رد کنه…قهرمان زنگ میزنه به یعقوب و میگه خون نیاز داریم اگه کس هست که AB منفی باشه بیاد خون بده، کرم هم AB منفی هست و میره و خون میده…دافنه هم میره مطب دکتر،خیلی ذوق داره و فکر میکنه حاملست..یعقوب با دونفر از آدماش میره سراغ قدیر و سوارماشینش میکنه…نازلی عمل تموم میشه و دکتر میگه حالش خوبه الیف تشکرمیکنه ولی دکتر میگه باید از کسی تشکر کنید که بهش خون داد اون نجاتش داد،کرم میاد و الیف میره و بغلش میکنه و ازش تشکر میکنه قهرمان هم شوکه میشه از این رفتار الیف
دکتر دافنه رو معاینه میکنه ولی بهش میگه حامله نیستید،فقط علایمشو داشتید که ما به این مورد میگیم “حاملگی پوچ”، شما هیچوقت نمیتونید بچه دار بشید، دافنه میگه از طریق رحم اجاره ای چی؟دکتر میگه تخمک های شما قابلیت باوری خودشونو از دست دادند به خاطر همین از هیچ روشی نمیتونید بچه دار بشید
عفت میاد بیمارستان و با الیف حرف میزنه و میگه مادرت فهمید که اشتباه کرده، الیف میگه: خب چرا همچین فکری کرده بود،عفت هم توضیح میده که مقصود رفته بوده پیشش…یعقوب و افرادش قدیر رو بردن کارگاه قدیمی،یعقوب در حال کتک زدن قدیر هست که ضیاخان میرسه و همه رو بیرون میکنه و تنهایی با قدیر حرف میزنه،قدیر کوتاه نمیاد و همش میگه میخوام دوباره با خانوادم باشم،یعقوب بیرون منتظره که صدای شلیک اسلحه میاد و ضیاخان از انبار بیرون میاد و به یعقوب میگه سوار شو بریم….دافنه زنگ میزنه به دکتری که کار رحم اجاره ای رو انجام داده و میگه من امروز فهمیدم که تخمکای من برای انتقال مناسب نیستند دکتر میگه من به عفت خانم همه چیز رو گفتم از اون بپرسید و قطع میکنه.دکتر بلافاصله به عفت خانم اطلاع میده…قهرمان هم واسه بچه یه گردونه میخره و میده به الیف و باهم بازش میکنن و خوشحالن این درحالیکه دافنه و امینه برای اینکه شکشون برطرف شه به یه دکتر دیگه ایمیل میزنن و میفهمن که واقعا دافنه هیچوقت باردار نمیشه،دافنه ی بیچاره گریه میکنه و میگه پس این بچه، بچه ی کیه؟!…صبح:دافنه با عصبانیت میره خونه و میره تو اتاق عفت خانم و ازش میپرسه مادر اون بچه کیه؟قهرمان هم میاد دو دافنه میگه من مادر اون بچه نیستم دکتر گفته نمیتونم باردار بشم ولی عفت خانم اصلا لو نمیده و میگه اون بچه ی شماست
پایان..

 

خلاصه قسمت ۱۷ سریال دست سرنوشت

قسمت۱۷-سه شنبه ۱۱ آبان
عفت و قهرمان میگن اون بچه ی توئه ولی دافنه باور نمیکنه و میگه نکنه شما دوتا باهم دست به یکی کردید بعد هم گریه میکنه و میره سوارماشینش میشه و با سرعت رانندگی میکنه،قهرمان هم میره دنبالش و جلوی ماشینش وایمیسه و میگه چکار میکنی بازم میخوای اون اتفاق بیوفته؟دافنه میگه اون بچه ی ما نیست،قهرمان میگه من و تو باهم رفتیم قبرس اون بچه ی ماست..اما دافنه باور نمیکنه و میگه میخوام تنها باشم و میره…یعقوب به باباش میگه قدیر رو کشتی؟فیلم به عقب برمیگرده و نشون میده که قدیر قبل از اینکه ضیاخان بش شلیک کنه میگه یه خواسته دارم اونم اینه که این صدای ضبط شده رو گوش بدید،ضیاخان هم گوش میده:صدای کرم هست که میگه بابابزرگم وقتی عصبانی میشه هیچکس نمیتونه بره طرفش اما هیچوقت سر من داد نمیزنه،برا من هرکاری میکنه حتی اگه میتونست بابامو برمیگردوند،من خیلی دوسش دارم حتی دعا میکنم که هیچوقت مرگشو نبینم و خودم زودتر بمیرم…ضیاخان با شنیدن این حرفا گریه میکنه و یه تیر هوایی شلیک میکنه و میره…قدیر با کرم حرف میزنه میگه شب بریم بیرون، اما کرم میگه امشب من میرم لندن بخاطر پایان نامه ی دانشگاهم،همین موقع مریم زنگ میزنه و به کرم میگه زود بیا خونه و قطع میکنه،کرم میره اب میوه بگیره که دوباره مریم زنگ میزنه و موبایل کرم مونده سر میز بخاطر همین قدیر گوشی رو برمیداره و صدای مریم رو میشنوه اما خودش چیزی نمیگه، بعد هم شماره ی مریم رو برمیداره…قهرمان میره پیش مادرش و بش میگه شما که چیزی رو از ما پنهون نکردید؟عفت میگه نه من فقط کارایی که شما خواستید رو ردیف کردم بعد هم یکدفعه حالش بد میشه و فشارش میوفته البته یکم بعد خوب میشه…قدیر باز به مریم زنگ میزنه اما فقط صداشو گوش میده و چیزی نمیگه…دافنه رفته یه رستوران و زنگ میزنه به امینه که بیاد پیشش،مقصود هم میمونه که مواظب بابای دافنه باشه،مقصود حوصلش سر میره شروع میکنه به حرف زدن با بابای دافنه و بهش میگه میخوام دافنه رو بدزدم…الیف رفته برای نازلی لباس بخره اما لباسا گرونن و پولشو نداره که بخره برمیگرده خونه به قهرمان میگه من باید کار کنم،قهرمان هم که اعصابش خرابه میگه الان نمیتونم باهات حرف بزنم و میره…امینه به دافنه میگه الان به خاطر هیچی اوضاع رو بهم نریز،اینطوری داری زندگیتو خراب میکنی!دافنه میگه باید برم قبرس و مطمئن بشم،امینه:امروز با قهرمان آشتی کن ولی فردا برو قبرس به بقیه هم بگو که به خاطر کار داری میری آنکارا…یعقوب بخاطر اینکه کرم میخواد بره لندن برای شب یه برنامه ی مهمونی میچینه که الیف هم بیاد.پایان..

خلاصه قسمت ۱۸ سریال دست سرنوشت

قسمت ۱۸ – چهارشنبه ۱۲ آبان


دافنه ناراحته و میره تو یه پارک میشینه و به بچه ها نگاه میکنه..تو خونه همه دور کرم جمع شدن و مریم ناراحته که کرم میخواد بره،ضیاخان با کرم تنهایی حرف میزنه و میگه من هم جای پدرت بودم هم پدربزرگت،نمیدونم تونستم وظیفمو خوب انجام بدم، کرم میگه شما هرکار تونستید برام کردید هرچی میخواستم بم دادید، ضیاخان هم خوشحال میشه و بغلش میکنه…قدیر باز به مریم زنگ میزنه و مریم جواب میده اما قدیر بازم هیچی نمیگه…الیف میره دیدن مادرش و مادرش ازش معذرت خواهی میکنه بخاطر حرفایی که زده
یعقوب و شوکران باهم حرف میزنن و یعقوب به شوکران میگه که کرم عاشق الیف شده،امشب هم goodbye party کرم هست الیف رو هم قانع کن بیاد یه لباس خوشگل هم بهش بده
شب تولد دوست نیر هست،نیر به دوستاش تو مدرسه گفته که دوستپسرش تازه از خارج اومده و همه فکر میکنن خیلی پولدار و معروفه،بهش میگن امشب برای تولد میاد،نیر هم میگه نه نمیاد باباش تازه از خارج اومده،یکی از دخترا هم بهش میگه نکنه دروغ میگی و مسخرش میکنه..یکی از پسرای مدرسه هم چشمش دنبال نیر هست.
دافنه میاد خونه و از عفت خانم هم معذرت خواهی میکنه…شوکران و یعقوب هم از عفت خانم اجازه میگیرن تا شب الیف رو هم با خودشون ببرن بیرون..الیف میره پیش قهرمان و میگه اومدم پول لباسی که برای نازلی خریدی رو بدم البته فعلا نصفشو میدم(واقعا کارای الیف قابل درک نیست اون همه دافنه براش لباس خرید ولی نگفت میخوام پولشو پس بدم?حالا اومده به قهرمان میگه…)قهرمان پولو نمیگیره.
شب:همه آماده میشن که برن بیرون،الیف هم یه لباس ساده میپوشه اما شوکران میاد و میگه با این لباس نمیشه یکی از لباسای جانان رو بت میدم و میبرتش پیش جانان و یه لباس براش انتخاب میکنه و به جانان میگه آرایشش کنه…

 

خلاصه قسمت ۱۹ سریال دست سرنوشت

خلاصه ی قسمت ۱۹ – جمعه ۱۴ آبان


همه آماده شدن و میخوان برن بیرون،الیف هم با یه لباس شیک میاد و همه رو شگفت زده میکنه،دافنه هم بدش از نگاه های قهرمان به الیف میاد،کرم هم که وقته از هوش بره به خاطر زیبایی الیف?کرم بهش میگه چقدر خوشگل شدی
همه میرن و فقط عفت و ضیاخان میمونن و باهم حرف میزنن،قراره ضیاخان هم فردا بره به هاتای کرم و مریم و یعقوب و شوکران به همراه قهرمان و دافنه و الیف میرن دیسکو،دافنه بخاطر حاملگی دروغینش مجبوره مشروب نخوره،شوکران به الیف اصرار میکنه و میگه بخور اما الیف هم به خاطر حامله بودن نمیخوره…نیر هم رفته مهمونی دوستش اما سلیم باهاش نرفته بخاطر همین ولکان(پسری که چشمش دنبال نیر هست)میره و همش دور و بر نیر میپلکه و بهش میگه تو چقدر آروم مشروب میخوری حتما میترسی مست بشی،نیر میگه نه اینطور نیست،ولکان میگه پس بیا و ثابت کن و یه لیوان آبجو میاره و میزاره جلوی نیر،یکی هم برای خودش میاره و میگه باهم میخوریم اگه تو تونستی تا آخر یجا بخوری که من از اینجا میرم ولی اگه من بردم و زودتر آبجو رو خوردم تو باید باهام برقصی،نیر هم مجبور میشه قبول کنه اما نیر نمیبره و ولکان برنده میشهزطرفی خلیل یه کیف خوشگل میخره و میبره میده به سلیم و میگه این هدیه رو ببر بده به دوستت و برو مهمونی،سلیم هم خوشحال میشه و قبول میکنه.
دیسکو:دی جی یه آهنگ پخش میکنه و یعقوب جوگیر میشه و میره وسط میرقصه?شوکران هم میره به دی جی میگه یه آهنگ رمانتیک بزار بعد هم میره با یعقوب میرقصه،قهرمان و دافنه هم باهم میرقصن،کرم هم به الیف پیشنهاد رقص میده اما الیف رد میکنه…الیف همش به قهرمان و دافنه نگاه میکنه که دارن میرقصن و دافنه متوجه میشه و اصلا خوشش نمیاد…یعقوب و شوکران هم میخوان یه کاری کنن که الیف با کرم برقصه شوکران میره و کرم رو بلند میکنه و باهاش میرقصه،یعقوب هم الیف رو بلند میکنه و وقتی شوکران و الیف حین رقص میچرخن،شوکران میاد پیش یعقوب و الیف رو میندازن بغل کرم،کرم و الیف باهم میرقصن و کرم به الیف میگه بیشتر از همه دلم برای تو تنگ میشه،الیف میگه شما که گفتید دوست میمونیم،کرم:خب آره ببین من دارم میرم ولی فقط میخوام ای رقص رو باهم تموم کنیم…قهرمان هم خیره شده به الیف و کرم و اصلا از کنار هم بودن اونا خوشش نمیاد و سریع به گارسون اشاره میده که صورت حساب رو بیاره بعد هم میره جلو و به کرم میگه بریم دیر به پرواز میرسی

سلیم میرسه مهمونی اما میبینه که نیر داره با ولکان میرقصه،عصبانی میشه و میره یه مشت نثار وُلکان میکنه?بعد هم از مهمونی میاد بیرون،نیر هم میاد دنبالش و میگه چکار میکنی؟سلیم:من به خاطر اینکه تو ناراحت نشی اومدم ولی انگار به تو خیلی خوش میگذره و با تاکسی میره،وُلکان و دوستاش هم میرن دنبال سلیم
کرم از همه خداحافظی میکنه با تاکسی میره که بره فرودگاه
ولکان و دوستاش هم جلوی تاکسی سلیم رو میگیرن و پیادش میکنن و شروع میکنن به زدنش،همین موقع کرم هم تو تاکسی این دعوا رو میبینه و پیاده میشه و میره میبینه که دارن سلیم رو میزنن،کرم هم غیرتی میشه شروع میکنه به زدن ولکان دوستاش.
دافنه و قهرمان میان خونه و قهرمان به دافنه میگه تمام شب ناراحت بودی چرا؟ دافنه میگه الیف داره به همه ی خانواده ی ما نزدیک میشه و همه خوشحالن،قهرمان: من نمیخواستم امشب بیاد،کرم به الیف علاقه داره و نمیتونم بزارم باهم باشن چون اون بچه ی ما رو داره..دافنه:من تمام شب حواسم به الیف بود اون فقط قصد داره توجه تو رو جلب کنه قهرمان:تو دچار توهم شدی..دافنه:تو هر روز داری از من دورتر میشی.قهرمان هم میگه همچین چیزی نیست و میره تو حیاط.
دافنه میره به اتاق الیف و میگه امشب بهت خوش گذشت؟چون ستاره ی شب تو بودی و همه توجه ها به تو بود..الیف: من نمیخواستم بیام شوکران خانم اصرار کرد..دافنه:نمیخوام زیاد به خانوادم نزدیک شی و صمیمی شی چون بعد از اینکه بچمون به دنیا بیاد تو برمیگردی به همون جایی که بودی پس الکی رویا پردازی نکن.
کرم و سلیم هم میوفتن زندان و شب رو همونجا میمونن..صبح:دافنه میره قبرس،دکتر بهش میگه اون بچه ی شماست،اما دافنه باور نمیکنه و میگه من میتونم با آزمایش دادن بفهمم که اون بچه ی منه یا نه و اگه من مادرش نباشم همه ی شما بدبخت میشید پس حقیقت رو به من بگید…به قهرمان زنگ میزنن و میگن کرم زندانی شده،قهرمان هم میره اداره ی پلیس..

 

خلاصه قسمت ۲۰ سریال دست سرنوشت

خلاصه ی قسمت ۲۰ – شنبه ۱۵ آبان


قهرمان کرم و سلیم رو از بازداشتگاه میاره بیرون
دکتر دافنه بلاخره حقیقت رو میگه: دافنه خانم تخمک های شما قابلیت باوری ندارن من این موضوع رو به عفت خانم گفتم ولی عفت خانم اصرار داشتند که این کار انجام بشه و بخاطر اینکار از تخمک های الیف خانم استفاده کردیم..دافنه گریه میکنه و میگه چرا زندگی منو خراب کردید قهرمان هم خبر داره؟..دکتر میگه نه فقط عفت خانم میدونستن دافنه خیلی ناراحت میشه و میگه زندگی همتون رو سیاه میکنم و میره…از طرفی قهرمان هم میفهمه که دافنه بخاطر کارش نرفته آنکارا… دافنه برمیگرده خونه و میره سراغ عفت خانم و با خودش میبرتش بیرون و کنار جاده ماشین رو نگه میداره و میگه من همه چیز رو میدونم،اون بچه ی من نیست، بچه ی الیف و قهرمانه،شما چطور اینکار کردید؟چرا دروغ گفتید؟ عفت میگه تو بچه میخواستی چون نمیخواستی قهرمان رو از دست بدی منم زندگیتو نجات دادم.. دافنه؛ من همه چیز رو به قهرمان میگم، عفت: باشه بگو و خودتو به عنوان یه زن نازا به همه معرفی کن یا اینکه ساکت بمون.دافنه هم فکر میکنه که چکار کنه و یکدفعه درای ماشین رو قفل میکنه و میخواد هم خودشو هم عفت رو به کشتن بده اما عفت میگه عیبی نداره اینکارو بکن من به اندازه کافی عمر کردم، دافنه هم پشیمون میشه در نهایت دافنه قبول میکنه که حرفی نزنه ولی نمیخواد که بچه به دنیا بیاداز طرفی نازلی از بیمارستان مرخص میشه و الیف میارتش به خونه.
کرم هم باز به قهرمان میگه من میخوام با الیف باشم و دیگه نمیرم لندن ولی قهرمان میگه نه باید بری اما کرم تصمیم خودشو گرفته و کوتاه نمیاد.
پایان…

 

خلاصه قسمت ۲۱ سریال دست سرنوشت

قسمت ۲۱ – یکشنبه ۱۶ آبان
دافنه با امینه حرف میزنه و میگه نباید اون بچه به دنیا بیاد باید راهی برای سقط کردنش پیدا کنیم.
دافنه و امینه میرن پیش یه زنی و ازش یه دارو میگیرن برای سقط بچه،اما اون زن بهشون میگه که ممکنه برای مادر هم خطرناک باشه ولی با این حال دافنه دارو رو میگیره
الیف و عفت میرن با قهرمان حرف میزنن و میگن که الیف باید یه کار داشته باشه چون نازلی شک میکنه،قرار میشه که الیف دستیار دافنه بشه.
یعقوب برای حمل و نقل با یه شرکتی قرارداد بسته بود و حالا معلوم میشه که رییس اون شرکت و مقصود باهم در ارتباطن و کارای خلاف انجام میدن.
دافنه میره خونه و دوتا لیوان شیر میریزه و تو یکیش سم میریزه و میبره برای الیف و خواهرش و لیوان شیر سمی رو میده به الیف اما الیف لیوان رو میزاره رو میز(الیف لیوان رو به طور اتفاقی میزاره لبه ی میز) لیوان هم میوفته و شیر میریزه رو زمین دافنه هم عصبی میشه و میگه حواست کجاست.
کرم هم بدجور مست کرده و توی یه بار نشسته و به عکس الیف نگاه میکنه.
دافنه و قهرمان با هم صحبت میکنن و قهرمان به دافنه میگه کجا بودی؟میدونم که آنکارا نرفتیدافنه میگه رفتم قبرس تا مطمئن شم بچه مال ماست… قهرمان: خب دکتر بهت چی گفت؟… دافنه: گفت بچه مال ما دوتاست.
پایان

 

عکس های قسمت های پایانی سریال دست سرنوشت

سریال دست سرنوشت

عکس های قسمت های پایانی سریال دست سرنوشت

سریال دست سرنوشت

عکس های قسمت های پایانی سریال دست سرنوشت

سریال دست سرنوشت

عکس های قسمت آخر سریال دست سرنوشت

سریال دست سرنوشت

عکس های قسمت آخر سریال دست سرنوشت

سریال دست سرنوشت

عکس های قسمت آخر سریال دست سرنوشت

سریال دست سرنوشت

سریال دست سرنوشت خلاصه داستان قسمت آخر سریال دست سرنوشت سریال دست سرنوشت

سریال دست سرنوشت خلاصه داستان قسمت آخر سریال دست سرنوشت سریال دست سرنوشت

عکس های قسمت آخر سریال دست سرنوشت

سریال دست سرنوشت سریال دست سرنوشت

عکس های سریال دست سرنوشت و خلاصه قسمت آخر سریال دست سرنوشت

 

قسمت هشتاد و یکم ۸۱ سریال دست سرنوشت :

قهرمان داره گلا رو آب میده که الیف میاد میگه مگه نمیخواستی بری؟
قهرمان میگه داشتم فکر میکردم من به تو پیشنهاد ازدواج ندادم
الیف هم میگه همه چیز خیلی سریع پیش اومده ولی من دوست دارم و اینا مهم نیست
قهرمان:نمیتونم خوشبخت ترینت کنم ولی قول میدم که تمام تلاشمو بکنم
بعد زل میزنه تو چشماش و میگه با من ازدواج میکنی الیف ؟
الیف هم میگه اره قهرمان ازدواج میکنم باهات و همدیگرو بغل میکنن
شب قهرمان و ضیا و عفت میان برای خواستگاری الیف
و یه نفر هم هست که مدام ازشون عکس میگیره
ضیا میگه به امر خدا میخواستم دخترتون الیف و خواستگاری کنم
سلطان هم میگه تابحال بدی از اقا قهرمان ندیدم مطمئنم دخترم رو خوشبخت میکنه پس من هم اجازه میدم
و انگشتر هارو میندازن
عفت میره تو آشپزخونه تا با سلطان حرف بزنه بهش میگه چون الیف بارداره میگم عروسی مجلل نگیریم ولی سلطان میگه دختره من ی بار عروس میشه و من دلم میخواد هرجور میخواد بشه عفت هم قبول میکنه و قرار میشه فردا حنابندون بگیرن کرم مست تو کلابه که دافنه هم میاد همونجا کرم میگه اومدم زندگی جدیدمو جشن بگیرم دایی رفت خواستگاری الیف دافنه هم میگه پس مبارک باشه
قهرمان موقع رفتن به الیف میگه فردا موضوع دافنه رو میگم به همه و خدافظی میکنن
صبح یعقوب با ی روزنامه میاد و میگه بابا این چ رزالتیه
و تیتر روزنامه “رسوایی با مادر اجاره ای”
یعقوب ادامه میده؛
عروسی دو روزه قهرمان،طلاقش و حالاهم بارداری دافنه
ضیا بارداری رو که میفهمه عصبانی میشه و داد میزنه قهرمان
قهرمان میاد پایین و میگه چی شده بابا ضیا بهش میگه درسته که دافنه حاملس؟
قهرمان میگه اره بابا ضیا میگه این مسئله ایه که من باید از
روزنامه بخونم؟قهرمان:باور کنید امروز میخواستم بهتون بگم
الیف و سلطان هم روزنامه رو میبینن و حسابی ناراحت میشن
دافنه و نوال ی جا نشستن دارن صبحونه میخورن و نوال هم حسابی کیفش کوکه
دافنه میگه قهرمان حتما از دست من عصبانی میشه فک میکنه کاره منه
مامان نکنه کاره توعه؟
نوال میگه نه!دافنه میگه من خودم نخواستم قهرمان چیزی بگه چون حوصله توضیح واسه هیچ کس رو نداشتم
و میره عمارت که دقیقاوسط صحبت ضیا میرسه:نگران نباشید ضیا خان ما توافقی طلاق گرفتیم این بچه هم قرار نیست دور از شما بزرگ شه من هستم
فامیلی شمارو هم میگیره لطفا بحث نکنیم کرم موقع اومدن خبرنگار ها هی جلوش سوال میپرسن درسته شما نامزد الیف خانم بودید؟..کرم جواب نمیده و میخواد بره که همون مردی که اجیرش کرده رو میبینه وقتی میره تو عمارت همه رومشغول بحث می‌بینه
میره بیرون و به همون آدم زنگ میزنه که فعلا کاری نکن
اونم میگه تو ی کاری ب من سپردی پس دخالت نکن من باید بهترین جا واسه شلیک رو پیدا کنم
قهرمان میره پیش الیف که الیف میگه قهرمان لطفا ی عروسی خودمونی بگیریم نمیخوام آتو بدم دستشون ببین از صبح بیرونن .

 

 

 

قسمت هشتاد و دوم ۸۲ سریال دست سرنوشت :

تویه مدت کوتاه قهرمان و الیف کارای حنابندون رو میکنن و شب عروسی فرا میرسه
الیف و قهرمان دارن میرقصن که نور ی تیر میفته پشت لباس الیف کرم
خودشو میندازه جلو و تیر میخوره
دافنه میره بیمارستان
دافنه=آبجی مریم چی شده؟
مریم=پسرم تیر خورده
دافنه=چرا؟
مریم:همش تقصیر اینه برو گمشو
الیف و قهرمان میرن بیرون
قهرمان:کرم خوب میشه
نه سالش بود به من گفت تیرکمون میخوام
گفتم نمیشه
یواشکی رفته بود از دوستش گرفته بود و ناراحت اومد پیشم
بهم گفت پرنده رو بالش رو با تیرکمون شکستم
دوهفته نگهش داشت حیوان رو خوب کرد کرم وجدان داره از پس اینم بر میاد
الیف:خوب میشه باید خوب شده
دکتر میاد
قهرمان:حالش چطوره؟
دکتر:همه کار کردیم ولی متاسفانه تسلیت میگم
مریم:نه اون نمرده کرم
مریم:چجوری این داغ رو تحمل کنم
منم بکشید بزارید تو قبر
الیف پسرم به خاطر تو مرد
قهرمان:ابجی اروم باش اینکارو نکن
مریم:قهرمان کسی که پسرم رو کشته رو پیدا کن
قهرمان:پیدا میکنم آبجی
الیف آبجی رو ببر خونه
چجوری این داغ رو تحمل کنم؟
کرم بهت قول میدم کسی که تورو تو جوانی کشت پیداش کنم قسم میخورم
الیف حالش بد میشه میره دکتر بهش مسگن باید تو بیمارستان بمونی شاید حاملی زودرس بشی یا باید بمونی یا قرص بخوری و جلوشو بگیری
الیف:دکتر من باید برم نمیتونم بمونم قول میزم از خودم و بچتگه ام مراقبت کنم قرصامم میخورم
مریم:همش تقصیره توعه اگر تو نبودی پسرم نمیبرد تو الیف رو اوردی و پسرم شناختش تو هم اندازه الیف مقصری
— دخترم اینکارو نکن
من بهت قول میدم
مریم:میخوای پسرمو از قبر بیرون بیاری یا وقتی الیف زایمان کرد دیگه اینجا نیاد ؟
نمیتونی اینکارو نمیکنی
چند وقت دیگه نوه ات هم بقل میکنی اونم دو تا انشالله هیچ کدومتون از این به بعد نخندید
الیف:پسرم عجله نکن
قهرمان میاد پیش الیف
الیف:چطوری؟
قهرمان: ؟نمیتونم به هیچ جا پناه ببرم
دارم اتیش میگیرم
الیف :کاش بتونم زجری که کشیدی رو از درونت بکشم بیرون قهرمان کاش بتونم داغی که روی دلته رو یه خورده کم کنم
قهرمان:الیف منو تنها نزار به هیچ وجع
الیف:تنهات نمیزارم
عفت میره پیش سلطان خانم
سلطان میره پیشه عفت
عفت:چی شده سلطان خانم
سلطان:دخترم الیف گفت ما هیچ جا نمیریم
عفت:باید برید همه این اتفاقات تقصیر دخترته
سلطان:الیف گفت تا وقتی قهرمان نگه جایی نمیریم
عفت:من میگم باید برید دیگه پاتونو تو خونه نزارید
سلطان:وقتی دخترم رو اوردین اینجا از من پرسیدین عفت خانم؟
بیچاره چه بلاهایی سرش اومد اما بسه دیگه تا به امروز منم همیشه مقابلش بودم
عفت:پس مقابلش دوباره بایست حرفت رو عملی کن
سلطان:اون موقع اشتباه کردم دیگه تصمیم با من نیست با دخترمه
تا قهرمان نگه برو الیفم جایی نمیره اگه پسرت هم مثل تو فکر میکنه میاد و با الیف حرف میزنع
پولتون رو هم نمیخوایم اینم خونه ما جا گزاشتین گفتم بیارم
ضیا میاد
ضیا:بسه دیگه تو چطور میتونی به مردم پیشنهاد پول بدی و میگی از اینجا برن
چطور ایتقدر پست شدی؟
عفت:من بهشون کمک کردم و به هاطر دخترم گفتم اینا برم دخترم اروم میشه
ضیا:ساکت عفت تو فقط مادری کن اینور اونور نرو و کارها رو بهم نریز وقتی تو دست به کاری میزنی همه چیز خراب میشه اینم هشدار اخر بود اگه بازم ببینم دخالت کردی به خاطر قهرمان کاری نمبکنم و کامل از زندگی پاکت میکنم
از الان به بعد قهرمان هر چی بگه اون میشه اینو اینطوری بدون
–کسی نمیتونست حدس بزنه اتفاقات به اینجا برسه به نظرم بعد از مردن دیگه ازدواج نمیکنن
دافنه : مامان باید تو بیمارستان میدیدی همه از الیف متنفر بودن
قهرمان:شب بخیر
ضیا:بیا بشین یکم حرف بزنیم
قهرمان:بابا مطمئن باش کسی که کرم رو کشته پیداش میکنم مگرنه خواب حرامه
ضیا:من میدونم تقصیر الیف نیست الیف مهربونه باید با الیف فردا عقد کنید بعد عروسمو بیار خونه
قهرمان:بابا، الان نمیشه تو این وضعیت
ضیا:همونی که گفتم انجام بده
تو این وضعیت باید همه کنار هم باشیم
قهرمان به الیف میگه که فردا باید عقد کنیم
الیف:مامان کجا بودی چی شد؟
سلطان:رفتم حرفاتو گفتم
الیف:چی گفت؟
سلطان:قبول نمیکنه حالا همینارو بره بع قهرمان بگه
قهرمان فیلم عروسی رو نگاه میکنه
–سلام داداش چی شد؟
قهرمان:دیشب تا صبح فیلم رو نگاه کردم حدف الیف نبوده من بودم باید این قضیه رو حل کنم من میرم دنبال الیف تو اینکارا رو انجام بده

 

 

قسمت هشتاد و سوم ۸۳ سریال دست سرنوشت :

الیف و قهرمان ازدواج میکنن
قهرمان:هر چی که میخواد بشه زندگی هر بلایی که میخواد سرمون بیاره بدون همیشه کنارتم و همیشه دوستت دارم باشه؟
الیف:منم تا ابد دوستت دارم قهرمان
عفت:دخترم گریه نکن یکی یدونم
وقتی تو گریه میکنی سنگ به قلبم میخوره بیا بریم دخترم
مریم:من نابود شدم مامان قلبم داره میسوزه
الیف میره خونه
مریم:این دختره اینجا چیکار میکنه این قاتل پسرنه باید بره
ضیا: الیف هیچ جا نمیره
عفت ببرش تو اتاق
مریم:خدا تو رو هم مجازات میکنه الیف این کارات بی جواب نمیمونه دنیا رو برات جهنم میکنم
قهرمان:دیگه گریه نکن من اینجام
الیف:میدونم
قهرمان:چیشد؟
الیف:هیچی بزرگ شده لگد میزنه دردم میاد
قهرمان:دیگت دوتاییتون غصه نخورید
جلال زنگ میزنه میگه پرینت تلفن کرم رو گرفتیم
قهرمان:میام
الیف اگه میخوای میگم جلال بیاد اینجا
الیف:نه برو من خوبم
عفت میاد پیشه الیف
عفت:بهت گفتم از این خونه برو دخترم داره میسوزه
الیف:عفت خانوم من..
عفت:حالا که زن قهرمان شدی از این اتاق نمیتونی بیای بیرون
قهرمان میره پیش جلال
جلال =چی شده؟
قهرمان:الیف رو تنها گزاشتم میگه خوبم ولی خوب نیست
جلال:برو داداش من به کارا میرسم
همه شام میخورن که قهرمان میاد.
قهرمان:الیف چرا نیومده؟
عفت:پسرم خواب بود گفتیم مزاحمش نشیم
قهرمان:اون چند روز مهمونتونه اینه مهمون داریتون واقعا که
قهرمان الیف رو میبره جایی
و میگه این هدیه جلال .
سلطان به الیف زنگ میزنه
سلطان:دخترم خوبی؟
الیف:مامان خوبی؟دلتون واسم تنگ شده؟
سلطان:مگه میشه دلمون واست تنگ نشه به اقا قهرمان بگو تورو بیاره پیشمون صبح اومدم دیدنت مریم خانم گفت خوابی
الیف:اره خواب بودم من باید برم عفت خانم صدام میکنه
از طرف من همه رو ببوس
الیف قرصش تموم میشه میره بیرون قرص بخره
مریم:اینا چیه؟
گلسوم:واسه سیسمونیه الیفه
مریم سیسمونیشو پرت میکنه
قهرمان کسی که کشته بود رو پیدا میکنه
الیف میره پیشه مریم
الیف:میخوام باهاتون صحبت کنم
مریم:من نه میخوام قیافتو و صدات رو بشنوم
الیف:من حس میکنم شما چه دردی میکشید من هنوز بچه ام رو بغل نگرفتم ولی وقتی لگد میزنه یاد شما میفتم
کی میدونه شما چه عذابی کشیدید

آقاضیا میاد پیشه الیف
ضیا:میتونم بیام؟
الیف:بله بفرمایید
با هم دیگه حرف میزنن آقا ضیا میگه
از این به بعد دختر من حساب میشی چرا نیومدی غڌا بخوری؟
الیف:اشتها نداشتم فکر کنم واسه حاملگیه
ضیا:از این به بعد سرت رو بالا میگیری از اتاقت میای بیرون
الیف:شب بخیر آقا ضیا
ضیا:از این به بعد به من میگی بابا
الیف:شب بخیر بابا
ضیا میره پیشه عفت و بهش میگه از این به بعد باید الیف بیاد غذا بخوره
از این به بعد دخترمون حساب میشه
ایسل میره برای الیف غذا ببره که مریم میبینه میره اتاق الیف
مریم:تو چجوری تو خونه ما زندگی مبکنی غذ ا میخوری؟
الیف حالش بد میشه مریم خانم کمکش نمیکنه قهرمان میفهمه که کرم میخواسته بکشتش

 

قسمت هشتاد و سوم ۸۴ سریال دست سرنوشت :

قسمت هشتاد و چهارم ۸۴ سریال دست سرنوشت :

مریم میره پیش الیف و میگه تو دروغگویی و بخاطر تو پرم مرد و هزارتا حرف دیگه که الیف دردش میگیره.مریم هم همینطور ادامه میده.الیف هم ب مریم التماس میکنه تا به قهرمان خبر بده ولی مریم میره و درم میبنده تا کسی صدای البف رو نشنوه.نازلی هم به الیف زنگ میزنه که نمیتونی جواب بده و الیف از هوش میره.سلطان هم نگران میشه.
قهرمان تو مغازه جلال داره از قاتل حرف میکشه و قاتل میگه خواهرزادت بهم پول داد.که قهرمان باور نمیکنه و قاتل رو کتک میزنه ک قاتل میگه کرم بهم هفت صدتا پول داد تا تورو بکشم که قهرمان بازم میخواد بهش حمله کنه ک جلال جلوشو بگیره بعد هم قاتل رو به پلیس تحویل میده.
قهرمان میره عمارت که مریم میپرسه قاتل رو پیدا کردی؟قهرمان:با مکث نه هنوز.ولی پیداش میکنم.و میره تو اتاق و الیف رو تو اون وضعیت میبینه و میبرتش بیمارستان. سلطان که نمیتونه با قهرمان تماس بگیره زنگ میزنه به قهرمان و قهرمان هم میگه بیمارستانن و اونا هم میرن.شکران و یعقوب و مریم تو عمارتن ک تلفن زنگ میخوره و شکران میگه ایشالا که قهرمان باشه و خبرای خوب بده ک مریم میگه ایشالا خبر مرگ بده.شکران ک جواب میده میبینه دفنس بهش میگه الیف رو بردن بیمارستان.
تو بیمارستان دکتر میاد و میگه هردوشون تو خطرن.زایمان زودرس هم شروع شده.سعی میکنیم جلوشو بگیریم.اگ نتونیم جلوی زایمان رو بگیریم احتمالش هست یکیشون رو از دست بدیم.قهرمان:نباید بلایی سر زن و پسرم بیاد.بعدم میره پیش الیف.
وکیل میاد عمارت و میگه قهرمان خان قاتل رو پیدا کردن و مریم چون فک میکنه قهرمان فهمیده مقصر الیفه و داره از الیف حمایت میکنه میره بیمارستان تا حساب بگیره.
دفنه هم زنگ میزنه بیمارستان و خودشو بنام خواهر الیف جا میزنه تا حالشو بپرسه.پرستارم بهش میگه ک ریسک زایمان زودرس داره و بعد اینکه قطع میکنه میگه ایشالا ک نتونی نجات پیدا کنی الیف
بیمارستان مریم با داد میاد و میگه چرا بهم نگفتی قهرمان.خون پسرم رو دستای اون زنه.قهرمان:ابجی اینجا نه وقتشه و ن جاشه.بسه دیگه.الیف هیچ گناهی نداره.
ضیا:چ خبره مریم؟.مریم:قهرمان قاتل رو پیدا کرده بابا اما ب ما نمیگه.فهمیدی بخاطر الیفه و مخفی میکنی.مگه نه؟
ضیا هم مریم رو ب زور با یعقوب میفرسته تا بره و وقتی با قهرمان تنها میشه میگه حرفای مریم درسته؟چرا ب ما نگفتی؟.قهرمان:نمیتونستم بگم بابا. ضیا:چرا؟چی میخواسته از کرم؟.قهرمان:کسی ک شلیک کرد هدفش کرم نبود.من بودم.ضیا:پس مسئله کاریه.ی دشمن ک نتونسته موفقیت مارو ببینه. قهرمان:نه بابا.همه چیرو کرم هماهنگ کرده بود.با پولی ک از تو گرفته قاتل اجاره کرده بود تا منو بکشه. ضیا هم تعجب میکنه و میگهیعنی اینقد دلش سیاه شده بود.خوب کاری کردی که چیزی نگفتی.این راز بین خودمون بمونه.وگرنه همه ناراحت میشن.قهرمان:منم بخاطر همین نگفتم.بزار هرچقد میخواد از من و الیف متنفر باشه با مرور زمان میگذره ولی اگه بفهمه کرم میخواست داییشو بکشه اذیتم میکنه.
آیسل هم بخاطر الیف ناراحته و میگه تقصیر مائه که کلثوم میگه آه مریم خانم گرفتش.بزار اونم جزاشو بکشه. آیسل:عوض این حرفا دعا کن خدا بهت فکر و وجدان بده.
همه تو بیمارستان منتظرن که دکتر میاد و میگه متسفانه نتونستیم مانع زایمان بشیم.خطر هنوزم ادامه داره.زایمان باید انجام بشه.قهرمان هم همه رو میفرسته برن خونه و فقط سلطان میمونه.

 

قسمت هشتاد و پنجم ۸۵ سریال دست سرنوشت :

عشقم خیلی ناراحته و میره پیش الیف ک درد داره. الیف:اگه پسرم چیزیش بشه منم میمیرم.قهرمان:دوتاییتون خوب میشید.الیف:قول بده اگه چیزی شد اونو انتخاب کنی.قول بده میزاری پسرمون زنده بمونه. قهرمان:بسه.منو هم عصبانی میکنی.هیچ بلایی سرتون نمیاد الیف.که الیف درش بیشتر میشه و دیگه نمیتونه تحمل کنه و قهرمان دکترو خبر میکنه و الیف رو میبرن اتاق عمل برای زایمان.
تو عمارت مریم میگه عجیبه که عروس عزیزتون رو ول کردین اومدین.عفت:برو بخواب دخترم.مریم:تا وقتی منتظر خبر شومم خوابم نمیبره.که ضیا میگه:این چ حرفیه.انصاف داشته باش دخترم.وقتی در مورد چیزی اطلاع ندارین گناه نکنید.
سلطان منتظره که قهرمان از اتاق زایمان میاد بیرون.سلطان:قهرمان خبر خوب بده.دخترم چطوره؟نوم؟ قهرمان:چشمت روشن مامان سلطان.الیف خوبه.پسرمم خوبه.پسردارشدم.من دیگه یه بابام که سلطان هم تایید میکنه و همدیگه رو بغل میکنن.
دفنه هم زنگ میزنه بیمارستان تا حال الیف رو بپرسه که پرستار میگه حال هردوشون خوبه و طبق معمول بعد تلفن میگه خدا لعنتت کنه.
آیسل هم به عفت و ضیا میگه قهرمان خان زنگ زدن و گفتن حال هردوشون خوبه و که عفت خوشحال میشه و میگه شربت درست کنن و ببینن برای بچه وسیله چی کم هست تا بخرن که مریم اینارو میشنوه و میگه دهل هم میزنی؟قربانی هم میدی؟ عفت:داریم رسم رو انجام میدیم دخترم.اون بچه چ گناهی داره؟واسه زخمامون مرحم میشه.مریم:ب جای دیدن بچه بمیرم بهتره و میره.
قهرمان و سلطان دارن از پشت شیشه به توپراک نگاه میکنن که دکتر میاد و میگه حال هردوشون خوبه.
ضیا و عفت هم با هم حرف میزنن و تصمیم میگیرن تا مریم رو بفرستن هاتای که مریم هم حرفاشونو میشنوه.
تو بیمارستان قهرمان به الیف میگه که تو بزرگترین معجزه زندگیمو بهم دادی ازت ممنونم و الیف هم تشکر میکنه و همدیگه رو بغل میکنن.
مریم هم داره با عکس کرم حرف میزنه که عفت میاد و بهش میگه بهتره ی مدت از اینجا دور شی.اینجا پر از خاطرات کرمه .مریم هم چیزی نمیگه.
الیف و قهرمان میرن از پشت شیشه توپراک رو ببینن.الیف:چقد خوشگله.چقد کوچیکه.نه؟الیف گریش میگیره. قهرمان:کوچیکه ولی یه معجزه بزرگه.بزرگترین معجزه زندگیم.گریه نکن.ببین توپراک کنارمونه. الیف:اونقد ترسیدم بلایی سرش بیاد.مریم خانم رو درک کردم.قهرمان:توپراک مرحم زخم خواهرم میشه. الیف:تا وقتی شمادوتا کنارم باشین از پس همه مشکلان برمیام.
فردا قهرمان با ی عالمه وسیله میاد بیمارستان .توپراک تو بغل الیف خوابه و با هم حرف میزنن قهرمان میگه بابایینا دارن میان.هیجان زدن.الیف:تو هم میخوابیدی ی خورده.قهرمان:شما خوب باشین منم خوبم. پرستار برای الیف شیرینی میاره و از قهرمان هم بابت پذیراییش تشکر میکنه و ب الیف میگه که نذارین آقا کوچولو زیاد بخوابه و میره.بعد الیف میگه چطور دلم میاد بیدارش کنم. قهرمان:نمیشه.قندش میفته.تند تند باید بهش شیر بدم.
عمارت همه حاضر شدن تا برن بیمارستان که مریم میاد و میگه برای فردا بلیط گرفتم.میرم هاتای.
تو بیمارستان قهرمان عکاس خبر میکنه تا بیاد از الیف و توپراک عکس بگیرن.
ضیا و عفت و شکران و یعقوب میان دیدن الیف. شکران ی سکه میده به الیف.عفت میگه چشم و ابروش عین قهرمانه.ضیا ب قهرمان:ایشالا پسرت عین تو خوب و سر به راه باشه. قهرمان:کافیه ک شبیه پدر بزرگش باشه.بعدم ضیا یه دستبند به الیف میده و میگه این مال مادربزرگم بود که مادرش بهش داده بود.خوش شانسی میاره که شکران حسادت میکنه و با یعقوب میرن بیرون و میگه اگه من
پسر میزاییدم کل یادگاری های خانواده مال من میشد ک یعقوب میگه من دوتا دختر گل دارم.بزار اونا خوش باشن.امرور جانان امضای اورگانیک رو از قهرمان میگیره و همه چی ب نفع ما میشه.وقتی هم میان بیرون خبر نگاره زنگ میزنه و درخواست پول بیشتر میکنه که یعقوب عصبانی میشه.

 

ادامه قسمت ۲۷ اورجینال سریال دست سرنوشت ( احتمالا قسمت ۸۶ شبکه جم ) :

تو اتاق الیف منتظره تا توپراک رو بیارن که عفت میره تا ببینه چرا توپراک رو نیاوردن.از اون طرف هم دفنه میاد بیمارستان و میره پشت شیشه و از پرستار میپرسه بچه یوروکهان ها کدومه که پرستار بهش نشون میده.بعد میگه:چقد تو خوشگلی.مثل فرشته ها میمونی.همین موقع عفت میاد.عفت:تو اینجا چیکار میکنی؟

دفنه:قرار بود این بچه مال من باشه.از اولش فریبم دادین.همه چی بخاطر شماست.عفت:همون حرفای تکراری.دخترم اون بچه مال الیف و قهرمانه.ازدواج کردن.همدیگه رو دوست دارن.چ نخوای چ بخوای باید بدونی.تنها درد من اینکه پسرم بچشو بغل کنه.بقیش واسم مهم نیست.اگ ب حرفم گوش میدادی الان از پشت شیشه اون بچه رو نگاه نمیکردی.حالا هم برو.الیف ک میبینه عفت دیر کرده خودش میاد و وقتی که دفنه داشت میرفت دیدتش و ب عفت گفت دفنه اینجا چیکار داشت.عفت هم طبق معمول میگه حتما یکی شبیهشو دیدی و انکار میکنه.
یعقوب و شکران باهم در مورد خبرنگاره حرف میزنن که شکران میگه بهش زنگ بزن و بگو قباله ی خونه رو بهت میدم و برو قباله رو نشون بده تا خیالش راحت شه.من راهشو پیدا میکنم تا چطور تحت فشارش بزارم.
دفنه میره پیش ابراهیم و میگه چقد منتظر بمونم.بچه هم ب دنیا اومد.دیگ صبرم تموم شده.سر قولت باش.

تو بیمارستان عفت میخواد به زور به الیف شربت بده تا شیرش زیاد بشه ک سلطان میگه کمپوت شیر درست میکنه و هیچی مثل کمپوتای مادرت نمیشه بعدم مادرا باهم بحث میکنن که مال کدوم بهتره که قهرمان میاد و الیف رو نجات میده و مادرارو میفرسته خونه.وقتی تنها میشن.قهرمان:دلم واسه ززنم تنگ شده.الیف: منم دلم تنگ شده.از این ب بعد سه نفریم. قهرمان:متوجهم.ی رقیب سرسخت دارم.باهاش توافق میکنم و میگم زنمو باهاش تقسیم نمیکنم. الیف:گذشته رو ک میبینم میگم چقدر واست اشک ریختم.سخت قدم برداشتم اما همش واسه این لحظه بوده.واسه بغل کردن بچمون. قهرمان:خوبه ک گشتی و به من رسیدی.خوبه که وارد زندگیم شدی.خوش اومدی.تو بزرگترین معجزه زندگیمو بهم دادی الیف.خیلی دوست دارم??الیف:منم دوست دارم.اگه چیزی ازت بخوام انجام میدی؟. قهرمان:البته. الیف:در اصل باید بابا ضیا این کارو بکنه ولی من میخوام تو اسم پسرمون رو تو گوشش بگی.این کارو میکنی؟ قهرمان:اگه تو بخوای چرا ک ن. بعدم میره توپراکو از تخت بر میداره و بهش میگه تو دیگه موجودی هستی و اسمشو در گوشش میگه .
دفنه هم ابراهیمو میبینه و بهش میگه که قبل اینکه الیف بره عمارت کارو تموم کن. ابراهیم:مامانت هم همینو میگه. دفنه:مامانم رفته سوئیس اونم موافقه.اصلا برام مهم نیست ک اونم هست یا نه . جونشو بگیر.نمیتونی به قولت عمل کنی.نکنه ترسیدی؟ ابراهیم:حرف ی بار از دهن در میاد.منتظر خبرم باش.
یعقوب و خبرنگار همدیگه رو میبینن و یعقوب قباله خونه رو نشون میده که خبزنگاره ذوق میکنه.یعقوب میگه فردا سندو بنامت میزنمو میره.

توپراک تو بغل الیف خوابه و قهرمان هم کنارشه و با هم حرف میزنن.الیف:من ی مادر سخت میشم قهرمان.اصلا دلم نمیخواد ولش کنم. قهرمان:هر چی دلت میگه همون کارو بکن.بهتر از هرکسی مادرا درک میکنت. الیف:بعضی وقتا میترسم اشتباه کنم. قهرمان:نترس اشتباه نمیکنی.تو خوشگلترین مادر دنیایی. الیف:میترسم آیینه رو نگاه کنم.

قهرمان:هردوتون خوشگلین??و بالاخره آقا توپراک رو تخت میخوابونن و الیف پای توپراکو به قهرمان نشون میده که یه خال روشه? بعدم الیف میگه من میترسم این خوشحالی خراب شه.قهرمان:هرچی ک مارو بترسونه ازمون دوره. الیف:انگار میخواد ی اتفاقی بیفته.حس بدی دارم.قهرمان:من فک میکنم خدا این خوشبختی رو بهمون بخشیده.تو هم باور کن. مریم داره وسایلشو جمع میکنه که عفت میاد و با هاش حرف میزنه و میگه بعد اینکه تو بیای الیف اینا دیگه اینجا نیستن .بعدش میاد پایین و ب ایسل میگه ی دستی ب اتاق بچه بکشن.چون بعد ی مدت یچه میره تو اتاق خودش. از الان عمارت بوی بچه گرفته که مریمم این حرفارو میشنوه.
قهرمان هم توپراک تو بغلشه و داره باهاش حرف میزنه و ب الیف میگه حسودی کرد.همین ک دو دقیقه پیشت دراز کشیدم زود گریه کرد.بعدم میده بغل مامانش و میگه ایکاش مثل مادرش مهربون، صادق و پر از عشق باشه. الیف:و مثل باباش جسور، خوش قلب و قهرمان باشه و بعدش ?.
ابراهیم میره مسجد و وضو میگیره و نماز میخونه.
شکران هم لباس ورزشی میپوشه و ب یعقوب میگه با عکاس قرار بزار ولی بعد بهش زنگ بزن و بگو نمیتونی بیای سر قرار.
قهرمان هم با توپراک درگیره? که جانان میاد و ازش امضا میگیره.از اون طرف هم ابراهیم به دفنه زنگ میزنه و میگه دارم میرم بیمارستان

از طرف دیگه مقصود هم از زندان آزاد میشه و ویسل بهش میگه الیف مادر شده که مقصود میگه پس بریم گل و شیرینی بگیریم ببریم بیمارستان که ویسل میگه الیف و قهرمان ازدواج کردن و مقصود هم عصبانی میشه.مریم هم با یه ساک از عفت خداحافظی میکنه و میره تا بره هاتای.
حالا میرسیم به شکران که میفهمه عکاس ما یه معشوقه داره.ولی فعلا در حد شکه چون مکالمه عکاس با زنشو شنید که میگفت دخترمون رو از مدرسه برمیدارم.وقتی که معشوقه میره آرایشگاه شکران هم میره
پیشش و سر صحبت رو باهاش باز میکنه و میفهمه بچه نداره مطمئن میشه که معشوقه عکاسه و بعدش ک همدیگه رو دیدن ازشون عکس میگیره.
ابراهیم هم لباس خدمتکارای بیمارستان رو میپوشه و میره تو اتاقی ک دوربینا هست و همون موقع نگهبانا مجبور میشن برن که ابراهیم از موقعیت استفاده میکنه و دوربینارو قطع میکنه
.وسط راه مریم از ماشین عمارت پیاده میشه و با تاکسی میره بیمارستان.
الیف هم قهرمان رو به زور راضی میکنه تا بره سر کارش ک چند وقته نرفته.قهرمان خداحافظی میکنه و میره.بعدشم الیف میگیره میخوابه.
ابراهیم میخواد بره تو اتاق الیف که مریم میرسه بیمارستان و میره تو اتاق و آروم توپراکو میزاره تو ساک و میره.همین ک مریم از بیمارستان خارج میشه مقصود میرسه .

الیف از خواب بلند میشه و میبینه توپراک نیست.پرستارو صدا میکنه تا همه جارو بگردن.بعدم ب قهرمان زنگ میزنه و خبر میده .
مقصود میخواد بره تو اتاق الیف که میبینه ابراهیم بیرون اتاق الیف و تو دستش اسلحه هست و پنهونش میکنه.قهرمان میاد بیمارستان و بدکتر میگه پسرم کجاست؟
دکتر بچه: تو بیمارستان نیست. قهرمان:یعنی چی نیست؟ دکتر:داریم میگردیم.هیچ بچه ای هم مرخص نشده ک بگیم اشتباه شده متاسفم ولی ممکنه پسرتون رو دزدیده باشن.من ب امنیت خبر دادم. قهرمان:کی پسرمو دزدیده؟ کــی(با داد)
الیف تو اتاقه و گریه میکنه .
مریم هم با بچه میره کنار دریا و میخواد بچه رو بندازه تو دریا?

 

ادامه قسمت ۲۹ اورجینال سریال دست سرنوشت ( احتمالا قسمت ۸۷ یا ۸۸ شبکه جم ) :

الیف و قهرمان دارن میرن بیرون که مریم با توپراک میاد تو و میگه من توپراکو آوردم. معذرت میخوام بعدم میخواد بره ک الیف میگه نرو و با ما بمون . ابراهیم هم تو قهوه خونس که مقصود میره پیشش و میگه میدونم نقشت چیه میخوای الیفو بکشی و انتقام باباتو بگیری ابراهیم انکار میکنه. مقصود: ممکنه دردامون یکی باشه. خواهرت منو سرکار گذاشت. منم باهات همکاری میکنم . قهرمان و الیف دارن با توپراک رفع دلتنگی میکنن که قهرمان میگه: تو چ دل بزرگی داری، هرکی جای تو بود نمیتونست آبجیمو ببخشه. الیف: من اونو درک کردم اینکه چ زجری کشیده و چ حسی داشته اون به کمک و حمایت ما نیاز داره. مریم تو اتاقش داره گریه میکنه و عفتم داره دلداریش میده. دفنه هم زنگ میزنه به شکران و شکرانم میگه مریم بچه رو دزدیده و الانم آورده.
ابراهیم دارد میره و مثل اینکه حرفای مقصود و باور نکرده و مقصود میاد جلوشو میگیرد و میگه من میگم دست به دست هم بدیم و نقشه بکشیم. ابراهیم: تو کی هستی ک باهاش همکاری کنم. مقصود: میدونم واسه اینکه به الیف نزدیک شی راننده دفنه شدی. ابراهیم: برو کنار. مقصود: اگه ی قدم دیگه برداری همه چی رو به قهرمان میگم. بالاخره ابراهیم بعد مخالفتای طولانی قبول میکنه تا با مقصود شریک بشه مثلا.

دکتر توپراکو معاینه میکنه و میگه تند تند باید بهش شیر بدین زردی کامل خوب نشده . بعدام میخواد از توپراک خون بگیره که قیافه بابا و مامانش دیدنیه و مجبوری قبول میکنن. بعد رفتن دکتر الیف داره توپراکو آروم میکنه : از دست دکتر عصبانی شدم. کاری کرد پسرم گریه کنه. قهرمان: داشت کارشو انجام میداد. الیف: اما خیلی گریه کرد. قهرمان اون پسرمه، جسوره. به باباش رفته. الیف: تو هم چ فیلمی بازی میکنی انگار خودت اصلا ناراحت نشدی. قهرمان: تو هم ک هیچی از نظرت نمیگذره . بعدش توپراک رو بغل میکنه .
سلطان کمپوت قیصی درست کرده که عفت میاد و میگه بیشتر درست کنین شیر سازه .سلطان : الیف قیصی بیشتر دوست داره. و بعد عفت رو از پیش خدمتکارا میبره ی گوشه و بهش میگه دخترمو دست شما امانت نمیدم و از اینجا نمیرم .

مقصود واسه ابراهیم تعریف میکنه ک عاشق الیف بود ولی اون اومد استانبول و با قهرمان ازدواج کرد. و به ابراهیم دست میده. قهرمان هم میره پیش مریم و مریم میگه کنترلمو از دست داده بودم ایکاش دستم میشکست. وقتی فهمیدم قاتلو پیدا کردی فک کردم داری از الیف محافظت میکنی، عصیان کردم. قهرمان : با مرگ کرم هممون نابود شدیم اگه پسرم میمرد ما کل عمرمونو زجر میکشیدیم و کرم برنمیگشت. اجازه بده زخمامونو باهم ترمیم کنیم و بغلش میکنه .

ویسل و مقصود هم بعد مسخره بازیای همیشگی میرن تویه رستوران لوکس تا غذا بخورن» (مقصود دیگه پنهون نمیشه مثلا) بعدشم اونجا Ե حدودی مسمت میکنن و ویسل به مقصود میگه لباسای قهرمان همیشه اتو کشیده هست ولی لباسایتورو ببین و وضع زندگی مارو ببین.

شب قهرمان و الیف کنار هم خوابن و توپراک هم کنارشونه که قهرمان میگه دلم برات تنگ شده . قهرمان داره با توپراک حرف میزنه که الیف میاد و میگه وقت شیر خوردنشه و تو هم باید بری سر کار و قهرمان میره لباساشو عوض کنه تا بره سر کار . تو اشپزخونه دوباره بین سلطان و عفت مشکل پیش اومده ک کدوم غذا بهتره بعدشم شکران میاد و طبق معمول تیکشو میندازه که شوهر من خیلی کار میکنه . الیف داره پوشکا توپراکو عوض میکنه که قهرمان میاد و ازش میگیره تاخودش پوشک توپراکو عوض کنه .

صبح مقصود و ویسل از رستوران میان بیرون که یکی از خدمه ی ماشین لوکس میاره جلوشون پارک میکنه و کلیدو طرف مقصود میگیره ک مقصود بر و بر طرف و نگاه میکنه ویسل کلید و میگیره و بهش ی خورده پول میده مقصود : این چیه ؟ ویسل : ماشین جدیدمونه, مقصود میگه نگفتم پول خرج نکن جلب توجه میشه. ویسل خودت دیشب گفتی اول رفتیم لباس خریدیم بعدش رفتیم گالری ماشین مقصود : خیلی خب بریم و سوار ماشین میشن .
الیف داره به قهرمان کمک میکنه تا لباسشو بپوشه و اینجا همدیگه دارن میبوسن که اقا توپراک گریه میکنه . قهرمان به یکی از افراد میگه نگهبانا رو بیشتر کنن از گالری زنگ میزنن و رئیسش میگه خواستم بگم ماشینی که خواستیدتا یه هغته دیگه حاضر میشه که قهرمان میگه من اون ماشینو سه روزه میخوام چون هدیه زایمان خانوممه رئیس هم میگه باشه.

عفت میره پیش مریم و میگه خودتو تو اتاق حبس نکن مریم : نمیخوام مزاحم کسی باشم نمیخوام آرامش قهمران و الیف بهم بخوره که همین موقع وکیل زنگ میزنه و میگه دادگاه برای ماه دیگه افتاد که مریم میگه نگفت چرا اینکارو کرده؟ وکیل گفتن تو ترافیک با هم درگیر شدن فحش داده تحمل نکرده و افتاده دنبالش و زدتش مریم : به همین بسادگی؟ وکیل : متاسفانه و قطع میکنه . الیف صبحانه سلطان رو خورده ک ایسل صبحونه عفت رو میاره . سلطان : یعنی من باید از اون یاد بگیرم چطور از دخترم مراقبتت کنم . الیف : باشه مامان جون از این هم میخورم که عفت میاد میبینه و میگه اون چیه ؟ الیف مامانم نمیدونست یه صبحونه جدا درست کرد واسم. عفت چطور نمیدونست جلوی خودش گفتم، بعد به ایسل میگه غذای مریمو ببره اتاقش برای ناراحتی شماست ک بیرون نمیاد و میره و جلوی در که میرسه سلطان میگه اینطور بهتره بخاطر اون زجر کشیدیم.

 

ادامه داستان سریال دست سرنوشت:

الیف هم توپر اکو میبره پیش مریم و میگه اینجوری نکن بیا بیرون هوا بخور مریم : نفس کشیدن برای من حرامهالیف . الیف : از این حرفا نزن منو بیشتر ناراحت نکن الان توپراک کنارمه ,خوبه،تو خواهر منم هستی هر دو به هم نیاز داریمو توپراکو میده بغلش تا برن بیرون هوا بخورن .توپراک مدام گریه میکنه و الیف به دکتر زنگ میزنه و دکتر میگه شاید بخاطر اینکه شیرتون کافی نیست و سعی کنید پشت هم بهش شیر بدین، بعد قطع کردن عفت میگه من شیر خشک خریدم و الان میگم حاضر کنن که الیف میگه من میخوام پسرم با شیر مادرش بزرگ شه. دفنه هم اومده عمارت و ابراهیم میگه واقعا درک نمیکنم داری چیکار میکنی، دافنه : دارم نقش قربانی رو بازی میکنم فعلا باید اروم باشیم تا وقتش که برسه .

توپراک تو بغل الیف خوابه که دفنه میاد تو و سلام میکنه و میگه شنیدم توپراک پیدا شده اومدم بلا به دور بگم . الیف : ممنون خوش اومدی . دفنه حال مریمو میپرسه که مریم یه نگاه به الیف میکنه و میگه خوبم ، سلطان توپراکو از بغل الیف میگیره و میخواد ببرتش بالا که دفنه میگه من هدیمو بدم و ی پلاک ب لباس توپراک میندازه ک سلطان توپراکو عقب میکشه و میره بالا الیف هم میگه ممنون ایشالا تو هم به سلامتی بچتو بغل کنی ابراهیم با نگهبان حرف میزنه و میفهمه که قهرمان واسه هدیه زایمان الیف ماشین سفارش داده.
الیف بابت اون روزی که رفت خونه دفنه ازش معذرت خواهی میکنه که دفنه میگه: مهم نیست.درکت میکنم. بعد اون همه اتفاق نرمال بود بهم شک کنی. عفت:دیگه گذشت. دیگه مشکل و ناراحتی وجود ندارد.نوم اومده ماشالا خونه بوی بچه گرفته. که دفنه با زوری لبخند میزنه. سلطان از بالا الیف رو صدا میکنه و الیف میره بالا بعد هم عفت میره تو آشپزخونه که شکران به دفنه میگه: تو سریع از تخت افتادی الیف جاتو گرفت. دفنه : واسم مهم نیست شکران، شکران البته تو هم خیلی جنبه داری من اگه جای تو بودم گیساشو میکشیدم. الیف که میره تو اتاق سلطان واسش دعا میخونه که الیف خندش میگیرد و میگه: چیکار میکنی مامان؟ سلطان: دعای چشم نظره. ندیدی دفنه چطور بهت نگاه میکرد؟ طاقت نیاوردم و نومو آوردم بالا ترسیدم چشمتون بزنه. الیف : باشه دعا کن ولی راجب آدما اینطوری فک نکن دافنه سعی داره اشتباهاتشو درست کنه. سلطان: به اون اعتماد نکن . الیف: رابطمون درست میشه. میبینی. سلطان ایشالاک اونجور میگی باشه.
قهرمان اومده عمارت و داره از پشت ماشین یه عالمه پاکتی ک واسه توپراک گرفته رو درمیاره که دفنه میاد و سلام میکنه و میگه همه اتفاقات گذشته رو فراموش کنیم. قهرمان: ما فراموش کردیم همه چی دست توئه. بعدم میگه همشو واسه توپراک گرفتی؟ بچه خوش شانسیه. قهرمان:در واقع ما خوش شانسیم و خداحافظی میکنه و میره.قهرمان وسایل رو میاره پیش الیف و الیف وسایلا رو باز میکنه و میبینه یه جعبه کوچیک هست و بازش میکنه و میبینه یه دستبند خوشگله و قهرمان میندازه به دستش و میگه من سه بار از دستت دادم. دیگه طاقت ندارم از دستت بدم و همدیگه رو بغل میکنن.

دفنه تو ماشین داره حرص میخوره و میگه انگار قبلا داخل خونه بچه نرفته.قهرمان باید همه ی اون هدیه هارو واسه من میاورد. من باید اونجا میبودم نه الیف. که ابراهیم میگه من کار دارم و از دفنه جدا میشه و میرہ. ابراهیم میره دیدن مقصود و میگه قهرمان قراره برای الیف ماشین بگیره. ما تو ماشین بمب میزاریم که مقصود میترسه ولی نشون نمیده و میگه کار بمب بامن. ابراهیم چرا؟ بهم اعتماد نداری؟ مقصود: من وسواس دارم. باید خودم کارو انجام بدم. ابراهیم هم قبول میکنه .
دفنه به قهرمان زنگ میزنه و یک دکتر خوب که برای بچش گرفته معرفی میکنه تا توپراکو بخاطر زردیش ببرن پیشش و قهرمان هم به الیف میگه و میرن پیش دکتر شب که میان عمارت قهرمان میگه : دکتر خوبی بود خوشم اومد. الیف: دفنه معرفی کرده بود ، نگفتی؟ قهرمان یادم نبود. دفنه ی خورده وسواسیه واسه همین قبول کردم. الیف خوب کاری کردی، قهرمان : ناراحت نشدی ک؟ الیف : نه. بعدا میان داخل و به مادرا میگن همه چی خوبه و زردیش با مرور زمان بهتر میشه فقط باید شیر مادر بخورہ که عفت میگه الیف که شیر نداره قهرمان هر چی دکتر گفت همونو انجام میدیم مقصود هم به وینسل میگه که یه عمارت نزدیک خونه یوروکانها پیدا کنه .

قهرمان داره میره بالاک عفت با آب قند میاد که قهرمان میگه نمیشه مامان اب املاح داره دختره نمیتونه بهت نه بگه بعد باهم درگیر میشیم که عفت برمیگرده.

مقصود و وینسل هم میرن گالری ماشین و به دروغ میگن میخوان ی ماشین خوب بگیرن که فروشنده میگه قهرمان یوروکهان رو میشناسید؟ این ماشینو برای خانومش سفارش داده و این چنین میفهمن که کدوم ماشینه.

 

سرنوشت قهرمان یوروکهان در سریال دست شرنوشت :

تا اینجا بچه دزدیده شده و در آخر مریم پشیمون میشه و توپراک رو میاره.تو قسمت ۲۹ اورجینال بهترین صحنه های الیف و قهرمان هستش و قهرمان به عنوان هدیه زایمان الیف بهش یه ماشین میده و الیف هم تصادف میکنه.بعد تصادف الیف قهرمان اصلا باور نمیکنه که عشقش مرده و حتی ابراهیم رو هم پیدا میکنه و میفهمه ک ابراهیم برادر الیف بوده و وقتی میخواست بکشتش ضیا جلوشو میگیره.
وقتی ک پلیس پرونده رو میبنده خودش پیگیر ماجرا میشه ولی متاسفانه نمیتونه پیداش کنه و خودشو از همه چی و همه کس کنار میکشه و تو رشادیه میمونه و مشروب میخوره و بعضی وقتا ک توپراک خوابه میره بچه هارو میبوسه و میاد.بعد اینکه توپراک تب میکنه و حالش بد میشه ضیا میاد دنبال قهرمان و میگه باید خودتو فدای بچه هات بکنی و یه زن تو خونه منتظرته(دفنه) و بهترین کار اینکه باهم ازدواج کنین تا برای بچه هات پدری کنی و قهرمان هم قبول میکنه برگرده و با دفنه ازدواج میکنه ولی بهش میگه که این ی ازدواج واقعی نیست و من فقط میخوام واسه بچه هام پدری کنم .
کار اورگانیک هم ب لطف یعقوب شکست خورده و شرکت ورشکست میشه و قهرمان هم داره سعی میکنه تا اوضاع رو درست کنه.مقصود هم یعقوب رو با عکسایی ک با زنا داره تهدید میکنه .یعقوب هم قهرمان رو راضی میکنه تا با مقصود شریک بشه ولی هیچکی غیر یعقوب نمیدونه مقصود شریکه.بعد برای توپراک جشن ختنه میگیرن و اینجاست که الیف بعد دوسال دست در دست مقصود و به عنوان زن مقصود میاد ک قهرمان هم تعجب که ن ب معنای کامل هنگ میکنه.بعدم هی میخواد به الیف نزدیک بشه و حرف بکشه که الیف هیچی نمیگه و یه بار توپراک و مریم رو میفرسته تا توپراک مادرشو ببینه و اونجا میشنوه ک مقصود ب الیف میگه به زودی همه چیزو از قهرمان میگیریم و سلطنت میکنیم.
تو همونروز ضیا سکته میکنه و قهرمان هم بعد شنیدن این حرف مقصود و خبر سکته ضیا ک فلج میشه با الیف بد میشه و میخواد ازش به عنوان جعل هویت شکایت کنه ک نمیتونه ولی بجاش دفنه از الیف شکایت میکنه.بعد اینکه در مورد الیف تحقیق میکنه میفهمه ک بعد تصادف فلج شده و میره دادگاه و الیف رو نجات میده.بعد اونم با ی روانشناس صحبت میکنه تا ب توپراک بگه الیف مادرشه و اینکارو میکنه.بعدم قهرمان با موذی گری الیفو ب بهانه جلسه میبره آلاچاتی و اونجاست ک الیف و قهرمان آشتی میکنن.
قهرمان با موذی گری الیفو ب بهانه جلسه میبره آلاچاتی و اونجاست ک الیف و قهرمان آشتی میکنن ولی بازم مقصود میاد و الیف رو تهدید میکنه و الیفم مجبور میشه ب قهرمان بگه همش ی بازی بود برای گول زدن تو و میره.
بعدم مقصود الیف رو میدزده ک قهرمان میره دنبالش و تیر میخوره و با حال وخیمش بازم میره دنبال الیف و پیداشون میکنه و وقتی مقصود میخواست قهرمان رو با چکش بزنه الیف به مقصود تیر میزنه.و اینطور از دست مقصود خلاص میشن.بعدم دوباره باهم عقد میکنن.ولی بازم دفنه با نقشه هایی ک میکشه یه مدت خیلی خیلی کوتاه بینشون بحث پیش میاد و با اومدن بتزیگر جدید مرد قهرمان احساس خطر میکنه و با الیف آشتی میکنه.
بعدم با حرفای الیف ب دفنه شک میکنه و میفهمه ک دفنه تو سکته کردن ضیا نقش داشته.(نکته جالبی ک اینجاست اینکه ضیا با گوشی صدای دفنه رو که به همه چی اعتراف کرده ضبط میکنه)قهرمان هم اون گوشی رو پیدا میکنه و روز عمل ضیا به اون گوشی گوش میده و دلیل مرگ نازلی و سکته ضیا و دستور قتل الیف و همکاری دفنه با ابراهیم و مقصود رو میفهمه.بعدم دفنه رو به پلیس تحویل میده و در آخر دفنه با کمک سونر(نقش مردی ک قهرمان بخاطرش احساس خطر کرد) از زندان آزاد میشه و اجه رو میدزده.وقتی هم که اجه رو پیدا میکنه سونر الیفو که حاملس میدزده .در آخر هم بعد چند ماه قهرمان با الیف و بچه ها برای همیشه میرن هاتای و به خوبی و خوشی زندگی میکنن.

 

سرنوشت الیف یوروکهان در سریال دست سرنوشت :

الیف تو تصادف فلج میشه و به مدت چند ماه تو کما بود و به هوش میاد .ولی فلجه.و نمیتونه از دست مقصود خلاص بشه.برای معالجه هم مقصود ی اسم جدید درست میکنه و با اسم زینب چاکر الیف میره سوئیس.حتی چندین بار هم تصمیم به خودکشی میگیره ولی هربار نجات پیدا میکنه و اینجا مژگان به عنوان پرستار الیف وارد داستان میشه و بعد ی مدت الیف خوب میشه ولی از مقصود پنهون میکنه و با کمک مژگان فرار میکنه که میشه همزمان با عقد قهرمان ولی مقصود بازم میگیرتش و زندانیش میکنه.
بعدم سلطان رو که نازلی رو از دست داده بود و تنها بود پیدا میکنه و سلطان هم به الیف میرسه و الیف وقتی میفهمه نازلی مرده خیلی بهم میریزه.(همه فک میکنن نازلی از تراس افتاده)سلطان بهش میگه قهرمان بعد ی مدت دیگه دنبالت نگشت و ولت کرد ک الیف باور نمیکنه و مقصود الیف رو یواشکی میبره عمارت که قهرمان بیچاره هم تازه برای اولین بار داشت با بچه ها بازی میکرد و الیف میبینه این صحنه رو توپراک جلوی چشم الیف دفنه رو مامان صدا میکنه و با این ح ف قهرمان که توپراک ب حرف مادرت گوش کن بیشتر میشکنه عشقم.
مقصود هم میگه برو بگو من اومدم.و میره.الیف هم خودشو نشون نمیده و برمیگرده.بعد هم مصاحبه قهرمان و دفنه رو تو روزنامه میبینه که از قول قهرمان نوشته دفنه بهترین مادر دنیاست و در کنار اون آرامش دارم (در حالی ک قهرمان دقیقا برعکس اینا رو گفته و دفنه حرفشو عوض کرده)کلا از قهرمان متنفر میشه.ی بار دیگه ک توپراک تب میکنه . الیف هم نگران میشه و یواشکی میره بیمارستان و اونجا دفنه میبینتش.بعدم تعقیبشون میکنه و به هر حال میفهمه ک الیف زنده هست.الیف هم که میبینه قهرمان با دفنه ازدواج کرده و توپراک دفنه رو مادرش میدونه تصمیم میگیره پسرشو بگیره.مقصود هم بهش پیشنهاد ازدواج میده و قول میده توپراک رو هرجور شده بگیره که اول الیف قبول نمیکنه ولی بعد اومدن دفنه و تهدید کردن الیف ب شرطی ک مدیریت سهامو بهش بده قبول میکنه تا با مقصود ازدواج کنه (البته دقت کنین با اسم زینب چاکر).
بعد ازدواج هم روز جشن ختنه توپراک به عنوان زن مقصود میره مقابل قهرمان.قهرمان هم میبرتش تو اتاق و میخواد بفهمه چی شده ک الیف هیچی نمیگه و میگه الیف مرد.تو کشتیش و میره.بعدم مریم توپراکو میاره پیشش و بوی پسرشو استشمام میکده .
بخاطر سکته ضیا از راه مخفی میره عمارت ک قهرمان میبینتش و میگه اونقد جسوری ک تو شرکت دست کردی.اگه میخوای انتقام بگیری بگیر.منم میدونم چیکار کنم.بعدم پلیس میاد و الیف رو ب اتهام جعل هویت میبرن کلانتری و اونجا بازم الیف به قهرمان میگه ازش متنفره و قهرمان هم دیگه بیخیال میشه و میره.تو دادگاه که نزدیک بود به الیف ده سال حبس بخوره عشقم میاد و میگه زن مرده.ایشون شریکمونن و الیف رو نجات میده.
بعدشم الیف میره تو شرکت و یه پروژه رو ارائه میکنه ک استقبال زیادی ازش میشه. بعدم ب بهانه ی شرکت میرن آلاچاتی و اونجا بالاخره با مقاومتای الیف با هم آشتی کردن.ولی بازم مقصود با جون قهرمان و توپراک تهدیدش میکنه و مجبور میشه با مقثود بره ک در آخر قهرمان نجاتش میده و باهم ازدواج میکنن.بخاطر نامه های تهدید آمیزی ک ب عمارت میاد مجبور میشن برگردن عمارت که قهرمان مجبور میشه دفنه رو هم بیاره و الییف میفهمه اینا کارای دفنه هست و به قهرمان میگه ولی قهرمان باور نمیکنه و یه مدت کم با هم سرد میشن ولی با ورود سونر باهم آشتی میکنن.
با رو شدن دست دفنه و زندان رفتنش که سه ماه طول میکشه توپراک و اجه بهش عادت میکنن و میفهمه ک حاملس ولی بخاطر تصادف امکان سقط هست و از قهرمان مخفی میکنه ولی قهرمان میفهمه.بعد آزاد شدن دفنه با کمک سونر دفنه اجه رو میدزده قهرمان نمیزاره ک الیف چیزی بفهمه چون استرس واسش خوب نیست.بعدم الیف میشنوه و میره که اینم نقشه سونر بود تا الیفو بگیره(سونر مشکل روحی داره و چون زن و پسرشد تو تصادف از دست داده الیف و توپراک رو جای اونا گذاشته)در آخر قهرمان الیف رو نجات میده و بعد چندماه بعد ازدواج جلال با بچه هاشو عشقش به هاتای میرن و با خوشی زندگی میکنن.

 

سرنوشت دفنه باشار در سریال دست سرنوشت :

دفنه بعد رفتن الیف و با وجود اجه پاش به عمارت یوروکهانها باز میشه و مثلا واسه توپراک مادری میکنه تا اینکه عفت بهش میگه که میخوایم با قهرمان ازدواج کنی و دفنه هم خدا خواسته قبول میکنه.بعد هم در طول ازدواج سعی میکنه خودشو به قهررمان نزدیک کنه ک قهرمان بهش میگه این ازدواج وواقعی نیست.
یه بار ک از روزنامه مییان برای مصاحبه همه حرفای قهرمان رو عوض میکنه ولی ضیا گردن میگیره.بعدم تو بیمارستان الیف رو میبینه و تعققیبش میکنه و میفهمه ک زندس و سعی میکنه اسم مادر تو شناسنامه توپراک رو عوض کنه ولی موفق نمیشه.و بعد اومدن الیف همواره بر کارهای بدش افزوده میشود.
بعدم به عفت میگه سی دی همکاری اون با مقصود رو بهش بده چون ممکنه دست قهرمان بیفته و شکران اینو میشنوه و زودتر سی دی رو برمیداره و در ازاش از دفنه پول میگیره که ضیا این صحنه رو میبینه و وقتی دفنه نبود سی دی رو میبینه و میخواست ب قهرمان بگه که دفنه میفهمه و تعقیبش میکنه و عصبی میشه و همه گندکاریاشو بهش میگه که قلب ضیا تحمل نمیکنه و سکته میکنه و دفنه هم سی دی رو میشکدنه.وقتی هم ک تو بیمارستانه بازم تعریف میکن غافل از اینک ضیا داشت صداشو ضبط میکرد. تا اینکه قهرمان و الیف با هم آشتی میکنن و دفنه میره ب الیف التماس میکنه که چیزی راجب به همکاری ابراهیم و اون نگه(مقصود همه چی رو برای الیف تعریف کرده)الیف هم بخاطر اجه قبول میکنه ک چیزی نگه.شب عروسی الیف و قهرمان چند نفرو میفرسته تا خونه رو آتیش بزنن.و نامه های تهدید کننده میفرستاد خونه و حتی عکس بچه هارو هم فرستاد ک قهرمان مجبور میشه الیف و توپراکو برگردونه عمارت و با دروغ و حقه بازی میگه ک چند نفر اطراف خونن و من ترسیدم و به هر حال نقش بازی میکنه ک قهرمان مجبور میشه اونم بیاره عمارت.
بعدم هی زیر زیرکی سعی میکنه توپراکو علی الیف پر کنه که ی بار الیف میشنوه و باهم دعوا میکنن.بعدم وقتی داشت با آدمایی ک خونه رو آتیش میزد حرف میزد الیف میشنوه و شک میکنه و به قهرمان میگه ولی قهرمان باور نمیکنه.بعد ی مدت ک قهرمان تحقیق میکنه و با حرفای الیف و پیدا کردن گوشی ضیا همه چی رو میفهمه و دفنه وقتی میخواست بره خارج قهرمان اونو ی جوری برمیگردونه و تحویل پلیس میده و سه ماه تو زندون میمونه که با کمک سونر آزاد میشه و اجه رو میدزده ولی قهرمان پیداش میکنه و اونو دوباره ب پلیس تحویل میده.

 

سریال دست سرنوشت خلاصه داستان قسمت آخر سریال دست سرنوشت

تاپ ناز

سریال دست سرنوشت خلاصه داستان قسمت آخر سریال دست سرنوشت, فان جو, سریال, سینما و تلویزیون ,  سریال “دست سرنوشت” عکسها, بازیگران و خلاصه داستان Kaderimin Yazildigi Gün , فان جو, دانلود سریال دست سرنوشت,  سریال دست سرنوشت, قسمت اخر سریال دست سرنوشت, عکس سریال کره ای دست سرنوشت, سریال دست سرنوشت, دانلود رایگان سریال دست سرنوشت, سریال دست سرنوشت, Kaderimin Yazildigi Gün , سریال دست سرنوشت, , Kaderimin Yazildigi Gün , عشقه, پشته صحنه سریال دست سرنوشت, تصاویر سریال دست سرنوشت, بازیگران سریال دست سرنوشت, اسامی بازیگران سریال دست سرنوشت, Kaderimin Yazildigi Gün + دانلود رایگان سریال , Kaderimin Yazildigi Gün + دانلود زیرنویس , Kaderimin Yazildigi Gün + دانلود زیرنویس فارسی Kaderimin Yazildigi Gün + , دانلود زیرنویس فارسی سریال , Kaderimin Yazildigi Gün + دانلود سریال Kaderimin Yazildigi Gün با لینک مستقیم+ دانلود , سریال ترکی Kaderimin Yazildigi Gün + , دانلود سریال ترکی دست سرنوشت+ دانلود , سریال دست سرنوشت+ دانلود ,  پشت صحنه دست سرنوشت, خلاصه قسمت اول تا اخر دست سرنوشت, دانلود پشت صحنه دست سرنوشت, دانلود سریال دست سرنوشت, دانلود سینمایی دست سرنوشت, دانلود دست سرنوشت, دانلود فیلم دست سرنوشت, دانلود مستقیم دست سرنوشت, دانلود مستند دست سرنوشت, سریال دست سرنوشت, سریال دست سرنوشت, سینمایی دست سرنوشت, فیلم دست سرنوشت, کانال تلگرام, عکسها و خلاصه داستان دست سرنوشت “Kaderimin Yazildigi Gün ”, پشت صحنه دست سرنوشت, خلاصه قسمت اول تا اخر دست سرنوشت, دانلود پشت صحنه دست سرنوشت, دانلود سریال دست سرنوشت, دانلود سینمایی دست سرنوشت, دانلود دست سرنوشت, دانلود فیلم دست سرنوشت, دانلود مستقیم دست سرنوشت, دانلود مستند دست سرنوشت, سریال دست سرنوشت, سریال دست سرنوشت, سینمایی دست سرنوشت, فیلم دست سرنوشت, کانال تلگرام Kaderimin Yazildigi Gün , لینک مستقیم دست سرنوشت Kaderimin Yazildigi Gün , لینک مستقیم دست سرنوشت, عکسهای سریال دست سرنوشت +داستان و بیوگرافی بازیگران, فانجو, دانلود سریال دست سرنوشت, دانلود سریال دست سرنوشت دوبله فارسی, دانلود سریال دست سرنوشت با دوبله فارسی, دانلود رایگان سریال دست سرنوشت, دانلود سریال دست سرنوشت دوبله, عکس سریال دست سرنوشت, عکس سریال دست سرنوشت دوبله فارسی, عکس سریال دست سرنوشت با دوبله فارسی, عکس رایگان سریال دست سرنوشت, عکس سریال دست سرنوشت دوبله

پارس وی دی اس

درباره‌ی فان جو

منو به حال من رها نکن تو که برای من همه کسی اگه هنوزم عاشق منی چرا به داد من نمی رسی....

حتما ببینید

قسمت آخر سریال پرنده خوش اقبال Erkenci Kuş پرنده سحر خیز

قسمت آخر سریال پرنده خوش اقبال Erkenci Kuş پرنده سحر خیز قسمت آخر سریال پرنده …

یک نظر

  1. ممنونم بابت مطالب مفیدی که قرار میدید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *