دل نوشته عاشقانه غم یار
دل نوشته عاشقانه غم یار
ماییم و شب تار و غم یار و دگر هیچ
صبر کم و بی تابی بسیار و دگر هیچ
در حشر چو پرسند که سرمایه چه داری
گویم که غم یار و غم یار و دگرهیچ
من دلتنگ توام
شعر مینویسم
و واژههایم را کنار میزنم
که تو را ببینم …
خانه دوست کجاست؟
نرسیده به درخت
کوچه باغی است
که از خواب خدا
سبزتر است
و در آن عشق به اندازه ی
پرهای صداقت
آبی است…
برای رسیدن به تو راه نمیروم
پرواز میکنم
نمینویسم
کلمه اختراع میکنم
دعا نمیکنم
باخدا همدستم
چیزهای باعظمت را
باید با عظمت خواست …!
فصلی در راه است
با اشک هایی که
هنوز بر گونه ی خیابان نیفتاده
خشک می شوند
و عشق پنهانی ترین
رازِ پاییز است 🙂