سریال دست سرنوشت عکسها خلاصه داستان قسمت آخر سریال دست سرنوشت

سریال دست سرنوشت عکسها خلاصه داستان قسمت آخر سریال دست سرنوشت

سریال دست سرنوشت عکسها خلاصه داستان قسمت آخر سریال دست سرنوشت

خلاصه قسمت اول تا آخر سریال دست سرنوشت + بازیگران سریال ترکیه ای kaderimin yazıldığı gün,،فان جو,, سریال "دست سرنوشت" عکسها,بازیگران و خلاصه داستان kaderimin yazıldığı gün,فان جو,دانلود سریال دست سرنوشت, سریال دست سرنوشت,قسمت اخر سریال دست سرنوشت,عکس سریال کره ای دست سرنوشت,سریال دست سرنوشت,دانلود رایگان سریال دست سرنوشت,سریال دست سرنوشت, kaderimin yazıldığı gün,سریال دست سرنوشت, ,kaderimin yazıldığı gün,عشقه,پشته صحنه سریال دست سرنوشت,تصاویر سریال دست سرنوشت,بازیگران سریال دست سرنوشت,اسامی بازیگران سریال دست سرنوشت,kaderimin yazıldığı gün+ دانلود رایگان سریال ,kaderimin yazıldığı gün+ دانلود زیرنویس ,kaderimin yazıldığı gün+ دانلود زیرنویس فارسی kaderimin yazıldığı gün+ ,دانلود زیرنویس فارسی سریال ,kaderimin yazıldığı gün+ دانلود سریال kaderimin yazıldığı gün با لینک مستقیم+ دانلود ,سریال ترکی kaderimin yazıldığı gün+ ,دانلود سریال ترکی دست سرنوشت+ دانلود ,سریال دست سرنوشت+ دانلود , پشت صحنه دست سرنوشت,خلاصه قسمت اول تا اخر دست سرنوشت,دانلود پشت صحنه دست سرنوشت,دانلود سریال دست سرنوشت,دانلود سینمایی دست سرنوشت,دانلود دست سرنوشت,دانلود فیلم دست سرنوشت,دانلود مستقیم دست سرنوشت,دانلود مستند دست سرنوشت,سریال دست سرنوشت,سریال دست سرنوشت,سینمایی دست سرنوشت,فیلم دست سرنوشت,کانال تلگرام, عکسها و خلاصه داستان دست سرنوشت “kaderimin yazıldığı gün”, پشت صحنه دست سرنوشت,خلاصه قسمت اول تا اخر دست سرنوشت,دانلود پشت صحنه دست سرنوشت,دانلود سریال دست سرنوشت,دانلود سینمایی دست سرنوشت,دانلود دست سرنوشت,دانلود فیلم دست سرنوشت,دانلود مستقیم دست سرنوشت,دانلود مستند دست سرنوشت,سریال دست سرنوشت,سریال دست سرنوشت,سینمایی دست سرنوشت,فیلم دست سرنوشت,کانال تلگرام kaderimin yazıldığı gün,لینک مستقیم دست سرنوشت kaderimin yazıldığı gün,لینک مستقیم دست سرنوشت,عکسهای سریال دست سرنوشت +داستان و بیوگرافی بازیگران,فانجو,دانلود سریال دست سرنوشت,دانلود سریال دست سرنوشت دوبله فارسی,دانلود سریال دست سرنوشت با دوبله فارسی,دانلود رایگان سریال دست سرنوشت,دانلود سریال دست سرنوشت دوبله,عکس سریال دست سرنوشت,عکس سریال دست سرنوشت دوبله فارسی,عکس سریال دست سرنوشت با دوبله فارسی,عکس رایگان سریال دست سرنوشت,عکس سریال دست سرنوشت دوبله,سریال kaderimin yazıldığı gün, سریال روزی که سرنوشتم نوشته شد, آخر سریال ترکیه ای روزی که سرنوشتم نوشته شد, خلاصه داستان سریال دست سرنوشت, بازیگران سریال دست سرنوشت, بازیگر نقش الف سریال دست سرنوشت, عکسهای الیف سریال دست سرنوشت, بازیگر نقش نازلی سریال دست سرنوشت

 

“سریال دست سرنوشت” خلاصه داستان سریال دست سرنوشت

عکس های بازیگران سریال دست سرنوشت

 

مثل هر سال امسال هم خانواده یروکهان در آنتاکیا دور هم جمع میشن . اولین محصول انار رو با آرزوی برکت برای همه جمع میکنن . در حالیکه همه چیز روبه راهه کیمت خانوم در مورد ناتوانی عروسش در به دنیا آوردن بچه به کنایه حرفی میزنه و همین حرف باعث میشه تا عروسش دفنه خیلی آزرده بشه و از شوهرش قهرمان بخواد تا به وسیله یک زن دیگه بچه ای به دنیا بیارن و بزرگ کنن ولی قهرمان این حرف رو بعد از یه مدت مخالفت شدید قبول میکنه . این زن کسی نیست جز الیف دختری که به تازگی مادرش پدرش رو کشته و مشکلات دیگه ای هم سر راهش قرار گرفته و بی خانمان شده و …

 

 

در اولین روز برداشت محصول انار که خانواده یوروخان جشن می گیرند همه دور هم جمع شده اند و برای سلامتی و سودآوری بیشتر دعا می کنند.

در این جشن حرف هایی گفته می شود که به مذاق دفنه خوش نمی آید. همه او را سرزنش می کنند که چرا بچه دار نمی شود. شوهر او قهرمان از دفنه دفاع می کند و به همه می گوید که بچه دار شدن برایش اهمیتی ندارد.

اما دفنه که به شدت ناراحت است تلاش می کند و تصمیم جدی میگیرد که به هر قیمتی که شده است بچه دار شود. پس از مشورت با مادرشوهرش عفت آنها تصمیم میگیرند که با رحم جایگزین فردی دیگر بچه قهرمان را نگه دارند و پس از زایمان و به دنیا آمدن بچه فردی که استخدام شده است را مرخص کند.
اما این اتفاق زندگی خانواده یوروخان را برای همیشه تغییر می دهد.
دفنه پس از راضی کردن شوهرش قهرمان دختر زیبایی به نام الیف را برای رحم جایگزین پیدا می کند.

الیف که دختر زیبا و ساده اس است و به اجبار پدرش به ازای دریافت پول با مردی ازدواج کرده است. مادر این دختر برای حمایت از دخترش مقابل شوهرش او را ناخواسته می کشد و بعد از این قتل به استانبول فرار می کند که به زندان می افتد. اما الیف که با خواهر کوچکش زندگی می کند مجبور می شود پیشنهاد رحم اجاره ای را قبول کند و مجبور می شود بچه را در رحمش نگهداری کند.

الیف که فکر می کند بعد از ۹ ماه حاملگی و نگهداری از بچه می تواند پول را بگیرد و زندگی اش را از سر بگیرد با اتفاقات عجیبی روبرو می شود. گویا دفنه توانایی مادر شدن را نداشته است و بدنش تخمک گذاری نمیکرده و به همین دلیل عفت با دکتر قرار گذاشته که از تخمک خود الیف و اسپرم قهرمان استفاده کنند و این موضوع یک راز بین عفت و دکتر باقی بماند. امام همه فکر می کنند که بچه ای که در شکم الیف است بچه دفنه است در صورتی که الیف بچه خودش را باردار است!

 

عکس های قسمت های پایانی سریال دست سرنوشت



عکس های قسمت های پایانی سریال دست سرنوشت ۹b0a2f121b عکس های قسمت های پایانی سریال دست سرنوشت عکس های قسمت های پایانی سریال دست سرنوشت عکس های قسمت های پایانی سریال دست سرنوشت

 

عکس های قسمت های پایانی سریال دست سرنوشت

[blocked]سریال دست سرنوشت [blocked]سریال دست سرنوشت [blocked]سریال دست سرنوشت [blocked]سریال دست سرنوشت [blocked]سریال دست سرنوشت [blocked]سریال دست سرنوشت [blocked]سریال دست سرنوشت [blocked]سریال دست سرنوشت [blocked]سریال دست سرنوشت [blocked]سریال دست سرنوشت

عکس های سریال دست سرنوشت و خلاصه قسمت آخر سریال دست سرنوشت

سریال دست سرنوشت عکسها خلاصه داستان قسمت آخر سریال دست سرنوشت

قسمت هشتاد و چهارم ۸۴ سریال دست سرنوشت :

مریم میره پیش الیف و میگه تو دروغگویی و بخاطر تو پرم مرد و هزارتا حرف دیگه که الیف دردش میگیره.مریم هم همینطور ادامه میده.الیف هم ب مریم التماس میکنه تا به قهرمان خبر بده ولی مریم میره و درم میبنده تا کسی صدای البف رو نشنوه.نازلی هم به الیف زنگ میزنه که نمیتونی جواب بده و الیف از هوش میره.سلطان هم نگران میشه.
قهرمان تو مغازه جلال داره از قاتل حرف میکشه و قاتل میگه خواهرزادت بهم پول داد.که قهرمان باور نمیکنه و قاتل رو کتک میزنه ک قاتل میگه کرم بهم هفت صدتا پول داد تا تورو بکشم که قهرمان بازم میخواد بهش حمله کنه ک جلال جلوشو بگیره بعد هم قاتل رو به پلیس تحویل میده.
قهرمان میره عمارت که مریم میپرسه قاتل رو پیدا کردی؟قهرمان:با مکث نه هنوز.ولی پیداش میکنم.و میره تو اتاق و الیف رو تو اون وضعیت میبینه و میبرتش بیمارستان. سلطان که نمیتونه با قهرمان تماس بگیره زنگ میزنه به قهرمان و قهرمان هم میگه بیمارستانن و اونا هم میرن.شکران و یعقوب و مریم تو عمارتن ک تلفن زنگ میخوره و شکران میگه ایشالا که قهرمان باشه و خبرای خوب بده ک مریم میگه ایشالا خبر مرگ بده.شکران ک جواب میده میبینه دفنس بهش میگه الیف رو بردن بیمارستان.
تو بیمارستان دکتر میاد و میگه هردوشون تو خطرن.زایمان زودرس هم شروع شده.سعی میکنیم جلوشو بگیریم.اگ نتونیم جلوی زایمان رو بگیریم احتمالش هست یکیشون رو از دست بدیم.قهرمان:نباید بلایی سر زن و پسرم بیاد.بعدم میره پیش الیف.
وکیل میاد عمارت و میگه قهرمان خان قاتل رو پیدا کردن و مریم چون فک میکنه قهرمان فهمیده مقصر الیفه و داره از الیف حمایت میکنه میره بیمارستان تا حساب بگیره.
دفنه هم زنگ میزنه بیمارستان و خودشو بنام خواهر الیف جا میزنه تا حالشو بپرسه.پرستارم بهش میگه ک ریسک زایمان زودرس داره و بعد اینکه قطع میکنه میگه ایشالا ک نتونی نجات پیدا کنی الیف
بیمارستان مریم با داد میاد و میگه چرا بهم نگفتی قهرمان.خون پسرم رو دستای اون زنه.قهرمان:ابجی اینجا نه وقتشه و ن جاشه.بسه دیگه.الیف هیچ گناهی نداره.
ضیا:چ خبره مریم؟.مریم:قهرمان قاتل رو پیدا کرده بابا اما ب ما نمیگه.فهمیدی بخاطر الیفه و مخفی میکنی.مگه نه؟
ضیا هم مریم رو ب زور با یعقوب میفرسته تا بره و وقتی با قهرمان تنها میشه میگه حرفای مریم درسته؟چرا ب ما نگفتی؟.قهرمان:نمیتونستم بگم بابا. ضیا:چرا؟چی میخواسته از کرم؟.قهرمان:کسی ک شلیک کرد هدفش کرم نبود.من بودم.ضیا:پس مسئله کاریه.ی دشمن ک نتونسته موفقیت مارو ببینه. قهرمان:نه بابا.همه چیرو کرم هماهنگ کرده بود.با پولی ک از تو گرفته قاتل اجاره کرده بود تا منو بکشه. ضیا هم تعجب میکنه و میگهیعنی اینقد دلش سیاه شده بود.خوب کاری کردی که چیزی نگفتی.این راز بین خودمون بمونه.وگرنه همه ناراحت میشن.قهرمان:منم بخاطر همین نگفتم.بزار هرچقد میخواد از من و الیف متنفر باشه با مرور زمان میگذره ولی اگه بفهمه کرم میخواست داییشو بکشه اذیتم میکنه.
آیسل هم بخاطر الیف ناراحته و میگه تقصیر مائه که کلثوم میگه آه مریم خانم گرفتش.بزار اونم جزاشو بکشه. آیسل:عوض این حرفا دعا کن خدا بهت فکر و وجدان بده.
همه تو بیمارستان منتظرن که دکتر میاد و میگه متسفانه نتونستیم مانع زایمان بشیم.خطر هنوزم ادامه داره.زایمان باید انجام بشه.قهرمان هم همه رو میفرسته برن خونه و فقط سلطان میمونه.

 

قسمت هشتاد و پنجم ۸۵ سریال دست سرنوشت :

عشقم خیلی ناراحته و میره پیش الیف ک درد داره. الیف:اگه پسرم چیزیش بشه منم میمیرم.قهرمان:دوتاییتون خوب میشید.الیف:قول بده اگه چیزی شد اونو انتخاب کنی.قول بده میزاری پسرمون زنده بمونه. قهرمان:بسه.منو هم عصبانی میکنی.هیچ بلایی سرتون نمیاد الیف.که الیف درش بیشتر میشه و دیگه نمیتونه تحمل کنه و قهرمان دکترو خبر میکنه و الیف رو میبرن اتاق عمل برای زایمان.
تو عمارت مریم میگه عجیبه که عروس عزیزتون رو ول کردین اومدین.عفت:برو بخواب دخترم.مریم:تا وقتی منتظر خبر شومم خوابم نمیبره.که ضیا میگه:این چ حرفیه.انصاف داشته باش دخترم.وقتی در مورد چیزی اطلاع ندارین گناه نکنید.
سلطان منتظره که قهرمان از اتاق زایمان میاد بیرون.سلطان:قهرمان خبر خوب بده.دخترم چطوره؟نوم؟ قهرمان:چشمت روشن مامان سلطان.الیف خوبه.پسرمم خوبه.پسردارشدم.من دیگه یه بابام که سلطان هم تایید میکنه و همدیگه رو بغل میکنن.
دفنه هم زنگ میزنه بیمارستان تا حال الیف رو بپرسه که پرستار میگه حال هردوشون خوبه و طبق معمول بعد تلفن میگه خدا لعنتت کنه.
آیسل هم به عفت و ضیا میگه قهرمان خان زنگ زدن و گفتن حال هردوشون خوبه و که عفت خوشحال میشه و میگه شربت درست کنن و ببینن برای بچه وسیله چی کم هست تا بخرن که مریم اینارو میشنوه و میگه دهل هم میزنی؟قربانی هم میدی؟ عفت:داریم رسم رو انجام میدیم دخترم.اون بچه چ گناهی داره؟واسه زخمامون مرحم میشه.مریم:ب جای دیدن بچه بمیرم بهتره و میره.
قهرمان و سلطان دارن از پشت شیشه به توپراک نگاه میکنن که دکتر میاد و میگه حال هردوشون خوبه.
ضیا و عفت هم با هم حرف میزنن و تصمیم میگیرن تا مریم رو بفرستن هاتای که مریم هم حرفاشونو میشنوه.
تو بیمارستان قهرمان به الیف میگه که تو بزرگترین معجزه زندگیمو بهم دادی ازت ممنونم و الیف هم تشکر میکنه و همدیگه رو بغل میکنن.
مریم هم داره با عکس کرم حرف میزنه که عفت میاد و بهش میگه بهتره ی مدت از اینجا دور شی.اینجا پر از خاطرات کرمه .مریم هم چیزی نمیگه.
الیف و قهرمان میرن از پشت شیشه توپراک رو ببینن.الیف:چقد خوشگله.چقد کوچیکه.نه؟الیف گریش میگیره. قهرمان:کوچیکه ولی یه معجزه بزرگه.بزرگترین معجزه زندگیم.گریه نکن.ببین توپراک کنارمونه. الیف:اونقد ترسیدم بلایی سرش بیاد.مریم خانم رو درک کردم.قهرمان:توپراک مرحم زخم خواهرم میشه. الیف:تا وقتی شمادوتا کنارم باشین از پس همه مشکلان برمیام.
فردا قهرمان با ی عالمه وسیله میاد بیمارستان .توپراک تو بغل الیف خوابه و با هم حرف میزنن قهرمان میگه بابایینا دارن میان.هیجان زدن.الیف:تو هم میخوابیدی ی خورده.قهرمان:شما خوب باشین منم خوبم. پرستار برای الیف شیرینی میاره و از قهرمان هم بابت پذیراییش تشکر میکنه و ب الیف میگه که نذارین آقا کوچولو زیاد بخوابه و میره.بعد الیف میگه چطور دلم میاد بیدارش کنم. قهرمان:نمیشه.قندش میفته.تند تند باید بهش شیر بدم.
عمارت همه حاضر شدن تا برن بیمارستان که مریم میاد و میگه برای فردا بلیط گرفتم.میرم هاتای.
تو بیمارستان قهرمان عکاس خبر میکنه تا بیاد از الیف و توپراک عکس بگیرن.
ضیا و عفت و شکران و یعقوب میان دیدن الیف. شکران ی سکه میده به الیف.عفت میگه چشم و ابروش عین قهرمانه.ضیا ب قهرمان:ایشالا پسرت عین تو خوب و سر به راه باشه. قهرمان:کافیه ک شبیه پدر بزرگش باشه.بعدم ضیا یه دستبند به الیف میده و میگه این مال مادربزرگم بود که مادرش بهش داده بود.خوش شانسی میاره که شکران حسادت میکنه و با یعقوب میرن بیرون و میگه اگه من
پسر میزاییدم کل یادگاری های خانواده مال من میشد ک یعقوب میگه من دوتا دختر گل دارم.بزار اونا خوش باشن.امرور جانان امضای اورگانیک رو از قهرمان میگیره و همه چی ب نفع ما میشه.وقتی هم میان بیرون خبر نگاره زنگ میزنه و درخواست پول بیشتر میکنه که یعقوب عصبانی میشه.

سریال دست سرنوشت عکسها خلاصه داستان قسمت آخر سریال دست سرنوشت

ادامه قسمت ۲۷ اورجینال سریال دست سرنوشت ( احتمالا قسمت ۸۶ شبکه جم ) :

تو اتاق الیف منتظره تا توپراک رو بیارن که عفت میره تا ببینه چرا توپراک رو نیاوردن.از اون طرف هم دفنه میاد بیمارستان و میره پشت شیشه و از پرستار میپرسه بچه یوروکهان ها کدومه که پرستار بهش نشون میده.بعد میگه:چقد تو خوشگلی.مثل فرشته ها میمونی.همین موقع عفت میاد.عفت:تو اینجا چیکار میکنی؟

دفنه:قرار بود این بچه مال من باشه.از اولش فریبم دادین.همه چی بخاطر شماست.عفت:همون حرفای تکراری.دخترم اون بچه مال الیف و قهرمانه.ازدواج کردن.همدیگه رو دوست دارن.چ نخوای چ بخوای باید بدونی.تنها درد من اینکه پسرم بچشو بغل کنه.بقیش واسم مهم نیست.اگ ب حرفم گوش میدادی الان از پشت شیشه اون بچه رو نگاه نمیکردی.حالا هم برو.الیف ک میبینه عفت دیر کرده خودش میاد و وقتی که دفنه داشت میرفت دیدتش و ب عفت گفت دفنه اینجا چیکار داشت.عفت هم طبق معمول میگه حتما یکی شبیهشو دیدی و انکار میکنه.
یعقوب و شکران باهم در مورد خبرنگاره حرف میزنن که شکران میگه بهش زنگ بزن و بگو قباله ی خونه رو بهت میدم و برو قباله رو نشون بده تا خیالش راحت شه.من راهشو پیدا میکنم تا چطور تحت فشارش بزارم.
دفنه میره پیش ابراهیم و میگه چقد منتظر بمونم.بچه هم ب دنیا اومد.دیگ صبرم تموم شده.سر قولت باش.

تو بیمارستان عفت میخواد به زور به الیف شربت بده تا شیرش زیاد بشه ک سلطان میگه کمپوت شیر درست میکنه و هیچی مثل کمپوتای مادرت نمیشه بعدم مادرا باهم بحث میکنن که مال کدوم بهتره که قهرمان میاد و الیف رو نجات میده و مادرارو میفرسته خونه.وقتی تنها میشن.قهرمان:دلم واسه ززنم تنگ شده.الیف: منم دلم تنگ شده.از این ب بعد سه نفریم. قهرمان:متوجهم.ی رقیب سرسخت دارم.باهاش توافق میکنم و میگم زنمو باهاش تقسیم نمیکنم. الیف:گذشته رو ک میبینم میگم چقدر واست اشک ریختم.سخت قدم برداشتم اما همش واسه این لحظه بوده.واسه بغل کردن بچمون. قهرمان:خوبه ک گشتی و به من رسیدی.خوبه که وارد زندگیم شدی.خوش اومدی.تو بزرگترین معجزه زندگیمو بهم دادی الیف.خیلی دوست دارم??الیف:منم دوست دارم.اگه چیزی ازت بخوام انجام میدی؟. قهرمان:البته. الیف:در اصل باید بابا ضیا این کارو بکنه ولی من میخوام تو اسم پسرمون رو تو گوشش بگی.این کارو میکنی؟ قهرمان:اگه تو بخوای چرا ک ن. بعدم میره توپراکو از تخت بر میداره و بهش میگه تو دیگه موجودی هستی و اسمشو در گوشش میگه .
دفنه هم ابراهیمو میبینه و بهش میگه که قبل اینکه الیف بره عمارت کارو تموم کن. ابراهیم:مامانت هم همینو میگه. دفنه:مامانم رفته سوئیس اونم موافقه.اصلا برام مهم نیست ک اونم هست یا نه . جونشو بگیر.نمیتونی به قولت عمل کنی.نکنه ترسیدی؟ ابراهیم:حرف ی بار از دهن در میاد.منتظر خبرم باش.
یعقوب و خبرنگار همدیگه رو میبینن و یعقوب قباله خونه رو نشون میده که خبزنگاره ذوق میکنه.یعقوب میگه فردا سندو بنامت میزنمو میره.

توپراک تو بغل الیف خوابه و قهرمان هم کنارشه و با هم حرف میزنن.الیف:من ی مادر سخت میشم قهرمان.اصلا دلم نمیخواد ولش کنم. قهرمان:هر چی دلت میگه همون کارو بکن.بهتر از هرکسی مادرا درک میکنت. الیف:بعضی وقتا میترسم اشتباه کنم. قهرمان:نترس اشتباه نمیکنی.تو خوشگلترین مادر دنیایی. الیف:میترسم آیینه رو نگاه کنم.

قهرمان:هردوتون خوشگلین??و بالاخره آقا توپراک رو تخت میخوابونن و الیف پای توپراکو به قهرمان نشون میده که یه خال روشه? بعدم الیف میگه من میترسم این خوشحالی خراب شه.قهرمان:هرچی ک مارو بترسونه ازمون دوره. الیف:انگار میخواد ی اتفاقی بیفته.حس بدی دارم.قهرمان:من فک میکنم خدا این خوشبختی رو بهمون بخشیده.تو هم باور کن. مریم داره وسایلشو جمع میکنه که عفت میاد و با هاش حرف میزنه و میگه بعد اینکه تو بیای الیف اینا دیگه اینجا نیستن .بعدش میاد پایین و ب ایسل میگه ی دستی ب اتاق بچه بکشن.چون بعد ی مدت یچه میره تو اتاق خودش. از الان عمارت بوی بچه گرفته که مریمم این حرفارو میشنوه.
قهرمان هم توپراک تو بغلشه و داره باهاش حرف میزنه و ب الیف میگه حسودی کرد.همین ک دو دقیقه پیشت دراز کشیدم زود گریه کرد.بعدم میده بغل مامانش و میگه ایکاش مثل مادرش مهربون، صادق و پر از عشق باشه. الیف:و مثل باباش جسور، خوش قلب و قهرمان باشه و بعدش ?.
ابراهیم میره مسجد و وضو میگیره و نماز میخونه.
شکران هم لباس ورزشی میپوشه و ب یعقوب میگه با عکاس قرار بزار ولی بعد بهش زنگ بزن و بگو نمیتونی بیای سر قرار.
قهرمان هم با توپراک درگیره? که جانان میاد و ازش امضا میگیره.از اون طرف هم ابراهیم به دفنه زنگ میزنه و میگه دارم میرم بیمارستان

از طرف دیگه مقصود هم از زندان آزاد میشه و ویسل بهش میگه الیف مادر شده که مقصود میگه پس بریم گل و شیرینی بگیریم ببریم بیمارستان که ویسل میگه الیف و قهرمان ازدواج کردن و مقصود هم عصبانی میشه.مریم هم با یه ساک از عفت خداحافظی میکنه و میره تا بره هاتای.
حالا میرسیم به شکران که میفهمه عکاس ما یه معشوقه داره.ولی فعلا در حد شکه چون مکالمه عکاس با زنشو شنید که میگفت دخترمون رو از مدرسه برمیدارم.وقتی که معشوقه میره آرایشگاه شکران هم میره
پیشش و سر صحبت رو باهاش باز میکنه و میفهمه بچه نداره مطمئن میشه که معشوقه عکاسه و بعدش ک همدیگه رو دیدن ازشون عکس میگیره.
ابراهیم هم لباس خدمتکارای بیمارستان رو میپوشه و میره تو اتاقی ک دوربینا هست و همون موقع نگهبانا مجبور میشن برن که ابراهیم از موقعیت استفاده میکنه و دوربینارو قطع میکنه
.وسط راه مریم از ماشین عمارت پیاده میشه و با تاکسی میره بیمارستان.
الیف هم قهرمان رو به زور راضی میکنه تا بره سر کارش ک چند وقته نرفته.قهرمان خداحافظی میکنه و میره.بعدشم الیف میگیره میخوابه.
ابراهیم میخواد بره تو اتاق الیف که مریم میرسه بیمارستان و میره تو اتاق و آروم توپراکو میزاره تو ساک و میره.همین ک مریم از بیمارستان خارج میشه مقصود میرسه .

الیف از خواب بلند میشه و میبینه توپراک نیست.پرستارو صدا میکنه تا همه جارو بگردن.بعدم ب قهرمان زنگ میزنه و خبر میده .
مقصود میخواد بره تو اتاق الیف که میبینه ابراهیم بیرون اتاق الیف و تو دستش اسلحه هست و پنهونش میکنه.قهرمان میاد بیمارستان و بدکتر میگه پسرم کجاست؟
دکتر بچه: تو بیمارستان نیست. قهرمان:یعنی چی نیست؟ دکتر:داریم میگردیم.هیچ بچه ای هم مرخص نشده ک بگیم اشتباه شده متاسفم ولی ممکنه پسرتون رو دزدیده باشن.من ب امنیت خبر دادم. قهرمان:کی پسرمو دزدیده؟ کــی(با داد)
الیف تو اتاقه و گریه میکنه .
مریم هم با بچه میره کنار دریا و میخواد بچه رو بندازه تو دریا?

سریال دست سرنوشت عکسها خلاصه داستان قسمت آخر سریال دست سرنوشت

ادامه قسمت ۲۹ اورجینال سریال دست سرنوشت ( احتمالا قسمت ۸۷ یا ۸۸ شبکه جم ) :

الیف و قهرمان دارن میرن بیرون که مریم با توپراک میاد تو و میگه من توپراکو آوردم. معذرت میخوام بعدم میخواد بره ک الیف میگه نرو و با ما بمون . ابراهیم هم تو قهوه خونس که مقصود میره پیشش و میگه میدونم نقشت چیه میخوای الیفو بکشی و انتقام باباتو بگیری ابراهیم انکار میکنه. مقصود: ممکنه دردامون یکی باشه. خواهرت منو سرکار گذاشت. منم باهات همکاری میکنم . قهرمان و الیف دارن با توپراک رفع دلتنگی میکنن که قهرمان میگه: تو چ دل بزرگی داری، هرکی جای تو بود نمیتونست آبجیمو ببخشه. الیف: من اونو درک کردم اینکه چ زجری کشیده و چ حسی داشته اون به کمک و حمایت ما نیاز داره. مریم تو اتاقش داره گریه میکنه و عفتم داره دلداریش میده. دفنه هم زنگ میزنه به شکران و شکرانم میگه مریم بچه رو دزدیده و الانم آورده.
ابراهیم دارد میره و مثل اینکه حرفای مقصود و باور نکرده و مقصود میاد جلوشو میگیرد و میگه من میگم دست به دست هم بدیم و نقشه بکشیم. ابراهیم: تو کی هستی ک باهاش همکاری کنم. مقصود: میدونم واسه اینکه به الیف نزدیک شی راننده دفنه شدی. ابراهیم: برو کنار. مقصود: اگه ی قدم دیگه برداری همه چی رو به قهرمان میگم. بالاخره ابراهیم بعد مخالفتای طولانی قبول میکنه تا با مقصود شریک بشه مثلا.

دکتر توپراکو معاینه میکنه و میگه تند تند باید بهش شیر بدین زردی کامل خوب نشده . بعدام میخواد از توپراک خون بگیره که قیافه بابا و مامانش دیدنیه و مجبوری قبول میکنن. بعد رفتن دکتر الیف داره توپراکو آروم میکنه : از دست دکتر عصبانی شدم. کاری کرد پسرم گریه کنه. قهرمان: داشت کارشو انجام میداد. الیف: اما خیلی گریه کرد. قهرمان اون پسرمه، جسوره. به باباش رفته. الیف: تو هم چ فیلمی بازی میکنی انگار خودت اصلا ناراحت نشدی. قهرمان: تو هم ک هیچی از نظرت نمیگذره . بعدش توپراک رو بغل میکنه .
سلطان کمپوت قیصی درست کرده که عفت میاد و میگه بیشتر درست کنین شیر سازه .سلطان : الیف قیصی بیشتر دوست داره. و بعد عفت رو از پیش خدمتکارا میبره ی گوشه و بهش میگه دخترمو دست شما امانت نمیدم و از اینجا نمیرم .

مقصود واسه ابراهیم تعریف میکنه ک عاشق الیف بود ولی اون اومد استانبول و با قهرمان ازدواج کرد. و به ابراهیم دست میده. قهرمان هم میره پیش مریم و مریم میگه کنترلمو از دست داده بودم ایکاش دستم میشکست. وقتی فهمیدم قاتلو پیدا کردی فک کردم داری از الیف محافظت میکنی، عصیان کردم. قهرمان : با مرگ کرم هممون نابود شدیم اگه پسرم میمرد ما کل عمرمونو زجر میکشیدیم و کرم برنمیگشت. اجازه بده زخمامونو باهم ترمیم کنیم و بغلش میکنه .

ویسل و مقصود هم بعد مسخره بازیای همیشگی میرن تویه رستوران لوکس تا غذا بخورن» (مقصود دیگه پنهون نمیشه مثلا) بعدشم اونجا Ե حدودی مسمت میکنن و ویسل به مقصود میگه لباسای قهرمان همیشه اتو کشیده هست ولی لباسایتورو ببین و وضع زندگی مارو ببین.

شب قهرمان و الیف کنار هم خوابن و توپراک هم کنارشونه که قهرمان میگه دلم برات تنگ شده . قهرمان داره با توپراک حرف میزنه که الیف میاد و میگه وقت شیر خوردنشه و تو هم باید بری سر کار و قهرمان میره لباساشو عوض کنه تا بره سر کار . تو اشپزخونه دوباره بین سلطان و عفت مشکل پیش اومده ک کدوم غذا بهتره بعدشم شکران میاد و طبق معمول تیکشو میندازه که شوهر من خیلی کار میکنه . الیف داره پوشکا توپراکو عوض میکنه که قهرمان میاد و ازش میگیره تاخودش پوشک توپراکو عوض کنه .

صبح مقصود و ویسل از رستوران میان بیرون که یکی از خدمه ی ماشین لوکس میاره جلوشون پارک میکنه و کلیدو طرف مقصود میگیره ک مقصود بر و بر طرف و نگاه میکنه ویسل کلید و میگیره و بهش ی خورده پول میده مقصود : این چیه ؟ ویسل : ماشین جدیدمونه, مقصود میگه نگفتم پول خرج نکن جلب توجه میشه. ویسل خودت دیشب گفتی اول رفتیم لباس خریدیم بعدش رفتیم گالری ماشین مقصود : خیلی خب بریم و سوار ماشین میشن .
الیف داره به قهرمان کمک میکنه تا لباسشو بپوشه و اینجا همدیگه دارن میبوسن که اقا توپراک گریه میکنه . قهرمان به یکی از افراد میگه نگهبانا رو بیشتر کنن از گالری زنگ میزنن و رئیسش میگه خواستم بگم ماشینی که خواستیدتا یه هغته دیگه حاضر میشه که قهرمان میگه من اون ماشینو سه روزه میخوام چون هدیه زایمان خانوممه رئیس هم میگه باشه.

عفت میره پیش مریم و میگه خودتو تو اتاق حبس نکن مریم : نمیخوام مزاحم کسی باشم نمیخوام آرامش قهمران و الیف بهم بخوره که همین موقع وکیل زنگ میزنه و میگه دادگاه برای ماه دیگه افتاد که مریم میگه نگفت چرا اینکارو کرده؟ وکیل گفتن تو ترافیک با هم درگیر شدن فحش داده تحمل نکرده و افتاده دنبالش و زدتش مریم : به همین بسادگی؟ وکیل : متاسفانه و قطع میکنه . الیف صبحانه سلطان رو خورده ک ایسل صبحونه عفت رو میاره . سلطان : یعنی من باید از اون یاد بگیرم چطور از دخترم مراقبتت کنم . الیف : باشه مامان جون از این هم میخورم که عفت میاد میبینه و میگه اون چیه ؟ الیف مامانم نمیدونست یه صبحونه جدا درست کرد واسم. عفت چطور نمیدونست جلوی خودش گفتم، بعد به ایسل میگه غذای مریمو ببره اتاقش برای ناراحتی شماست ک بیرون نمیاد و میره و جلوی در که میرسه سلطان میگه اینطور بهتره بخاطر اون زجر کشیدیم.

 

ادامه داستان سریال دست سرنوشت: سریال دست سرنوشت عکسها خلاصه داستان قسمت آخر

الیف هم توپر اکو میبره پیش مریم و میگه اینجوری نکن بیا بیرون هوا بخور مریم : نفس کشیدن برای من حرامهالیف . الیف : از این حرفا نزن منو بیشتر ناراحت نکن الان توپراک کنارمه ,خوبه،تو خواهر منم هستی هر دو به هم نیاز داریمو توپراکو میده بغلش تا برن بیرون هوا بخورن .توپراک مدام گریه میکنه و الیف به دکتر زنگ میزنه و دکتر میگه شاید بخاطر اینکه شیرتون کافی نیست و سعی کنید پشت هم بهش شیر بدین، بعد قطع کردن عفت میگه من شیر خشک خریدم و الان میگم حاضر کنن که الیف میگه من میخوام پسرم با شیر مادرش بزرگ شه. دفنه هم اومده عمارت و ابراهیم میگه واقعا درک نمیکنم داری چیکار میکنی، دافنه : دارم نقش قربانی رو بازی میکنم فعلا باید اروم باشیم تا وقتش که برسه .

توپراک تو بغل الیف خوابه که دفنه میاد تو و سلام میکنه و میگه شنیدم توپراک پیدا شده اومدم بلا به دور بگم . الیف : ممنون خوش اومدی . دفنه حال مریمو میپرسه که مریم یه نگاه به الیف میکنه و میگه خوبم ، سلطان توپراکو از بغل الیف میگیره و میخواد ببرتش بالا که دفنه میگه من هدیمو بدم و ی پلاک ب لباس توپراک میندازه ک سلطان توپراکو عقب میکشه و میره بالا الیف هم میگه ممنون ایشالا تو هم به سلامتی بچتو بغل کنی ابراهیم با نگهبان حرف میزنه و میفهمه که قهرمان واسه هدیه زایمان الیف ماشین سفارش داده.
الیف بابت اون روزی که رفت خونه دفنه ازش معذرت خواهی میکنه که دفنه میگه: مهم نیست.درکت میکنم. بعد اون همه اتفاق نرمال بود بهم شک کنی. عفت:دیگه گذشت. دیگه مشکل و ناراحتی وجود ندارد.نوم اومده ماشالا خونه بوی بچه گرفته. که دفنه با زوری لبخند میزنه. سلطان از بالا الیف رو صدا میکنه و الیف میره بالا بعد هم عفت میره تو آشپزخونه که شکران به دفنه میگه: تو سریع از تخت افتادی الیف جاتو گرفت. دفنه : واسم مهم نیست شکران، شکران البته تو هم خیلی جنبه داری من اگه جای تو بودم گیساشو میکشیدم. الیف که میره تو اتاق سلطان واسش دعا میخونه که الیف خندش میگیرد و میگه: چیکار میکنی مامان؟ سلطان: دعای چشم نظره. ندیدی دفنه چطور بهت نگاه میکرد؟ طاقت نیاوردم و نومو آوردم بالا ترسیدم چشمتون بزنه. الیف : باشه دعا کن ولی راجب آدما اینطوری فک نکن دافنه سعی داره اشتباهاتشو درست کنه. سلطان: به اون اعتماد نکن . الیف: رابطمون درست میشه. میبینی. سلطان ایشالاک اونجور میگی باشه.
قهرمان اومده عمارت و داره از پشت ماشین یه عالمه پاکتی ک واسه توپراک گرفته رو درمیاره که دفنه میاد و سلام میکنه و میگه همه اتفاقات گذشته رو فراموش کنیم. قهرمان: ما فراموش کردیم همه چی دست توئه. بعدم میگه همشو واسه توپراک گرفتی؟ بچه خوش شانسیه. قهرمان:در واقع ما خوش شانسیم و خداحافظی میکنه و میره.قهرمان وسایل رو میاره پیش الیف و الیف وسایلا رو باز میکنه و میبینه یه جعبه کوچیک هست و بازش میکنه و میبینه یه دستبند خوشگله و قهرمان میندازه به دستش و میگه من سه بار از دستت دادم. دیگه طاقت ندارم از دستت بدم و همدیگه رو بغل میکنن.

دفنه تو ماشین داره حرص میخوره و میگه انگار قبلا داخل خونه بچه نرفته.قهرمان باید همه ی اون هدیه هارو واسه من میاورد. من باید اونجا میبودم نه الیف. که ابراهیم میگه من کار دارم و از دفنه جدا میشه و میرہ. ابراهیم میره دیدن مقصود و میگه قهرمان قراره برای الیف ماشین بگیره. ما تو ماشین بمب میزاریم که مقصود میترسه ولی نشون نمیده و میگه کار بمب بامن. ابراهیم چرا؟ بهم اعتماد نداری؟ مقصود: من وسواس دارم. باید خودم کارو انجام بدم. ابراهیم هم قبول میکنه .
دفنه به قهرمان زنگ میزنه و یک دکتر خوب که برای بچش گرفته معرفی میکنه تا توپراکو بخاطر زردیش ببرن پیشش و قهرمان هم به الیف میگه و میرن پیش دکتر شب که میان عمارت قهرمان میگه : دکتر خوبی بود خوشم اومد. الیف: دفنه معرفی کرده بود ، نگفتی؟ قهرمان یادم نبود. دفنه ی خورده وسواسیه واسه همین قبول کردم. الیف خوب کاری کردی، قهرمان : ناراحت نشدی ک؟ الیف : نه. بعدا میان داخل و به مادرا میگن همه چی خوبه و زردیش با مرور زمان بهتر میشه فقط باید شیر مادر بخورہ که عفت میگه الیف که شیر نداره قهرمان هر چی دکتر گفت همونو انجام میدیم مقصود هم به وینسل میگه که یه عمارت نزدیک خونه یوروکانها پیدا کنه .

قهرمان داره میره بالاک عفت با آب قند میاد که قهرمان میگه نمیشه مامان اب املاح داره دختره نمیتونه بهت نه بگه بعد باهم درگیر میشیم که عفت برمیگرده.

مقصود و وینسل هم میرن گالری ماشین و به دروغ میگن میخوان ی ماشین خوب بگیرن که فروشنده میگه قهرمان یوروکهان رو میشناسید؟ این ماشینو برای خانومش سفارش داده و این چنین میفهمن که کدوم ماشینه.

سریال دست سرنوشت عکسها خلاصه داستان قسمت آخر

سرنوشت قهرمان یوروکهان در سریال دست شرنوشت :

تا اینجا بچه دزدیده شده و در آخر مریم پشیمون میشه و توپراک رو میاره.تو قسمت ۲۹ اورجینال بهترین صحنه های الیف و قهرمان هستش و قهرمان به عنوان هدیه زایمان الیف بهش یه ماشین میده و الیف هم تصادف میکنه.بعد تصادف الیف قهرمان اصلا باور نمیکنه که عشقش مرده و حتی ابراهیم رو هم پیدا میکنه و میفهمه ک ابراهیم برادر الیف بوده و وقتی میخواست بکشتش ضیا جلوشو میگیره.
وقتی ک پلیس پرونده رو میبنده خودش پیگیر ماجرا میشه ولی متاسفانه نمیتونه پیداش کنه و خودشو از همه چی و همه کس کنار میکشه و تو رشادیه میمونه و مشروب میخوره و بعضی وقتا ک توپراک خوابه میره بچه هارو میبوسه و میاد.بعد اینکه توپراک تب میکنه و حالش بد میشه ضیا میاد دنبال قهرمان و میگه باید خودتو فدای بچه هات بکنی و یه زن تو خونه منتظرته(دفنه) و بهترین کار اینکه باهم ازدواج کنین تا برای بچه هات پدری کنی و قهرمان هم قبول میکنه برگرده و با دفنه ازدواج میکنه ولی بهش میگه که این ی ازدواج واقعی نیست و من فقط میخوام واسه بچه هام پدری کنم .
کار اورگانیک هم ب لطف یعقوب شکست خورده و شرکت ورشکست میشه و قهرمان هم داره سعی میکنه تا اوضاع رو درست کنه.مقصود هم یعقوب رو با عکسایی ک با زنا داره تهدید میکنه .یعقوب هم قهرمان رو راضی میکنه تا با مقصود شریک بشه ولی هیچکی غیر یعقوب نمیدونه مقصود شریکه.بعد برای توپراک جشن ختنه میگیرن و اینجاست که الیف بعد دوسال دست در دست مقصود و به عنوان زن مقصود میاد ک قهرمان هم تعجب که ن ب معنای کامل هنگ میکنه.بعدم هی میخواد به الیف نزدیک بشه و حرف بکشه که الیف هیچی نمیگه و یه بار توپراک و مریم رو میفرسته تا توپراک مادرشو ببینه و اونجا میشنوه ک مقصود ب الیف میگه به زودی همه چیزو از قهرمان میگیریم و سلطنت میکنیم.
تو همونروز ضیا سکته میکنه و قهرمان هم بعد شنیدن این حرف مقصود و خبر سکته ضیا ک فلج میشه با الیف بد میشه و میخواد ازش به عنوان جعل هویت شکایت کنه ک نمیتونه ولی بجاش دفنه از الیف شکایت میکنه.بعد اینکه در مورد الیف تحقیق میکنه میفهمه ک بعد تصادف فلج شده و میره دادگاه و الیف رو نجات میده.بعد اونم با ی روانشناس صحبت میکنه تا ب توپراک بگه الیف مادرشه و اینکارو میکنه.بعدم قهرمان با موذی گری الیفو ب بهانه جلسه میبره آلاچاتی و اونجاست ک الیف و قهرمان آشتی میکنن.
قهرمان با موذی گری الیفو ب بهانه جلسه میبره آلاچاتی و اونجاست ک الیف و قهرمان آشتی میکنن ولی بازم مقصود میاد و الیف رو تهدید میکنه و الیفم مجبور میشه ب قهرمان بگه همش ی بازی بود برای گول زدن تو و میره.
بعدم مقصود الیف رو میدزده ک قهرمان میره دنبالش و تیر میخوره و با حال وخیمش بازم میره دنبال الیف و پیداشون میکنه و وقتی مقصود میخواست قهرمان رو با چکش بزنه الیف به مقصود تیر میزنه.و اینطور از دست مقصود خلاص میشن.بعدم دوباره باهم عقد میکنن.ولی بازم دفنه با نقشه هایی ک میکشه یه مدت خیلی خیلی کوتاه بینشون بحث پیش میاد و با اومدن بتزیگر جدید مرد قهرمان احساس خطر میکنه و با الیف آشتی میکنه.
بعدم با حرفای الیف ب دفنه شک میکنه و میفهمه ک دفنه تو سکته کردن ضیا نقش داشته.(نکته جالبی ک اینجاست اینکه ضیا با گوشی صدای دفنه رو که به همه چی اعتراف کرده ضبط میکنه)قهرمان هم اون گوشی رو پیدا میکنه و روز عمل ضیا به اون گوشی گوش میده و دلیل مرگ نازلی و سکته ضیا و دستور قتل الیف و همکاری دفنه با ابراهیم و مقصود رو میفهمه.بعدم دفنه رو به پلیس تحویل میده و در آخر دفنه با کمک سونر(نقش مردی ک قهرمان بخاطرش احساس خطر کرد) از زندان آزاد میشه و اجه رو میدزده.وقتی هم که اجه رو پیدا میکنه سونر الیفو که حاملس میدزده .در آخر هم بعد چند ماه قهرمان با الیف و بچه ها برای همیشه میرن هاتای و به خوبی و خوشی زندگی میکنن.

 

سرنوشت الیف یوروکهان در سریال دست سرنوشت :

الیف تو تصادف فلج میشه و به مدت چند ماه تو کما بود و به هوش میاد .ولی فلجه.و نمیتونه از دست مقصود خلاص بشه.برای معالجه هم مقصود ی اسم جدید درست میکنه و با اسم زینب چاکر الیف میره سوئیس.حتی چندین بار هم تصمیم به خودکشی میگیره ولی هربار نجات پیدا میکنه و اینجا مژگان به عنوان پرستار الیف وارد داستان میشه و بعد ی مدت الیف خوب میشه ولی از مقصود پنهون میکنه و با کمک مژگان فرار میکنه که میشه همزمان با عقد قهرمان ولی مقصود بازم میگیرتش و زندانیش میکنه.
بعدم سلطان رو که نازلی رو از دست داده بود و تنها بود پیدا میکنه و سلطان هم به الیف میرسه و الیف وقتی میفهمه نازلی مرده خیلی بهم میریزه.(همه فک میکنن نازلی از تراس افتاده)سلطان بهش میگه قهرمان بعد ی مدت دیگه دنبالت نگشت و ولت کرد ک الیف باور نمیکنه و مقصود الیف رو یواشکی میبره عمارت که قهرمان بیچاره هم تازه برای اولین بار داشت با بچه ها بازی میکرد و الیف میبینه این صحنه رو توپراک جلوی چشم الیف دفنه رو مامان صدا میکنه و با این ح ف قهرمان که توپراک ب حرف مادرت گوش کن بیشتر میشکنه عشقم.
مقصود هم میگه برو بگو من اومدم.و میره.الیف هم خودشو نشون نمیده و برمیگرده.بعد هم مصاحبه قهرمان و دفنه رو تو روزنامه میبینه که از قول قهرمان نوشته دفنه بهترین مادر دنیاست و در کنار اون آرامش دارم (در حالی ک قهرمان دقیقا برعکس اینا رو گفته و دفنه حرفشو عوض کرده)کلا از قهرمان متنفر میشه.ی بار دیگه ک توپراک تب میکنه . الیف هم نگران میشه و یواشکی میره بیمارستان و اونجا دفنه میبینتش.بعدم تعقیبشون میکنه و به هر حال میفهمه ک الیف زنده هست.الیف هم که میبینه قهرمان با دفنه ازدواج کرده و توپراک دفنه رو مادرش میدونه تصمیم میگیره پسرشو بگیره.مقصود هم بهش پیشنهاد ازدواج میده و قول میده توپراک رو هرجور شده بگیره که اول الیف قبول نمیکنه ولی بعد اومدن دفنه و تهدید کردن الیف ب شرطی ک مدیریت سهامو بهش بده قبول میکنه تا با مقصود ازدواج کنه (البته دقت کنین با اسم زینب چاکر).
بعد ازدواج هم روز جشن ختنه توپراک به عنوان زن مقصود میره مقابل قهرمان.قهرمان هم میبرتش تو اتاق و میخواد بفهمه چی شده ک الیف هیچی نمیگه و میگه الیف مرد.تو کشتیش و میره.بعدم مریم توپراکو میاره پیشش و بوی پسرشو استشمام میکده .
بخاطر سکته ضیا از راه مخفی میره عمارت ک قهرمان میبینتش و میگه اونقد جسوری ک تو شرکت دست کردی.اگه میخوای انتقام بگیری بگیر.منم میدونم چیکار کنم.بعدم پلیس میاد و الیف رو ب اتهام جعل هویت میبرن کلانتری و اونجا بازم الیف به قهرمان میگه ازش متنفره و قهرمان هم دیگه بیخیال میشه و میره.تو دادگاه که نزدیک بود به الیف ده سال حبس بخوره عشقم میاد و میگه زن مرده.ایشون شریکمونن و الیف رو نجات میده.
بعدشم الیف میره تو شرکت و یه پروژه رو ارائه میکنه ک استقبال زیادی ازش میشه. بعدم ب بهانه ی شرکت میرن آلاچاتی و اونجا بالاخره با مقاومتای الیف با هم آشتی کردن.ولی بازم مقصود با جون قهرمان و توپراک تهدیدش میکنه و مجبور میشه با مقثود بره ک در آخر قهرمان نجاتش میده و باهم ازدواج میکنن.بخاطر نامه های تهدید آمیزی ک ب عمارت میاد مجبور میشن برگردن عمارت که قهرمان مجبور میشه دفنه رو هم بیاره و الییف میفهمه اینا کارای دفنه هست و به قهرمان میگه ولی قهرمان باور نمیکنه و یه مدت کم با هم سرد میشن ولی با ورود سونر باهم آشتی میکنن.
با رو شدن دست دفنه و زندان رفتنش که سه ماه طول میکشه توپراک و اجه بهش عادت میکنن و میفهمه ک حاملس ولی بخاطر تصادف امکان سقط هست و از قهرمان مخفی میکنه ولی قهرمان میفهمه.بعد آزاد شدن دفنه با کمک سونر دفنه اجه رو میدزده قهرمان نمیزاره ک الیف چیزی بفهمه چون استرس واسش خوب نیست.بعدم الیف میشنوه و میره که اینم نقشه سونر بود تا الیفو بگیره(سونر مشکل روحی داره و چون زن و پسرشد تو تصادف از دست داده الیف و توپراک رو جای اونا گذاشته)در آخر قهرمان الیف رو نجات میده و بعد چندماه بعد ازدواج جلال با بچه هاشو عشقش به هاتای میرن و با خوشی زندگی میکنن.

سریال دست سرنوشت عکسها خلاصه داستان قسمت آخر

سرنوشت دفنه باشار در سریال دست سرنوشت :

دفنه بعد رفتن الیف و با وجود اجه پاش به عمارت یوروکهانها باز میشه و مثلا واسه توپراک مادری میکنه تا اینکه عفت بهش میگه که میخوایم با قهرمان ازدواج کنی و دفنه هم خدا خواسته قبول میکنه.بعد هم در طول ازدواج سعی میکنه خودشو به قهررمان نزدیک کنه ک قهرمان بهش میگه این ازدواج وواقعی نیست.
یه بار ک از روزنامه مییان برای مصاحبه همه حرفای قهرمان رو عوض میکنه ولی ضیا گردن میگیره.بعدم تو بیمارستان الیف رو میبینه و تعققیبش میکنه و میفهمه ک زندس و سعی میکنه اسم مادر تو شناسنامه توپراک رو عوض کنه ولی موفق نمیشه.و بعد اومدن الیف همواره بر کارهای بدش افزوده میشود.
بعدم به عفت میگه سی دی همکاری اون با مقصود رو بهش بده چون ممکنه دست قهرمان بیفته و شکران اینو میشنوه و زودتر سی دی رو برمیداره و در ازاش از دفنه پول میگیره که ضیا این صحنه رو میبینه و وقتی دفنه نبود سی دی رو میبینه و میخواست ب قهرمان بگه که دفنه میفهمه و تعقیبش میکنه و عصبی میشه و همه گندکاریاشو بهش میگه که قلب ضیا تحمل نمیکنه و سکته میکنه و دفنه هم سی دی رو میشکدنه.وقتی هم ک تو بیمارستانه بازم تعریف میکن غافل از اینک ضیا داشت صداشو ضبط میکرد. تا اینکه قهرمان و الیف با هم آشتی میکنن و دفنه میره ب الیف التماس میکنه که چیزی راجب به همکاری ابراهیم و اون نگه(مقصود همه چی رو برای الیف تعریف کرده)الیف هم بخاطر اجه قبول میکنه ک چیزی نگه.شب عروسی الیف و قهرمان چند نفرو میفرسته تا خونه رو آتیش بزنن.و نامه های تهدید کننده میفرستاد خونه و حتی عکس بچه هارو هم فرستاد ک قهرمان مجبور میشه الیف و توپراکو برگردونه عمارت و با دروغ و حقه بازی میگه ک چند نفر اطراف خونن و من ترسیدم و به هر حال نقش بازی میکنه ک قهرمان مجبور میشه اونم بیاره عمارت.
بعدم هی زیر زیرکی سعی میکنه توپراکو علی الیف پر کنه که ی بار الیف میشنوه و باهم دعوا میکنن.بعدم وقتی داشت با آدمایی ک خونه رو آتیش میزد حرف میزد الیف میشنوه و شک میکنه و به قهرمان میگه ولی قهرمان باور نمیکنه.بعد ی مدت ک قهرمان تحقیق میکنه و با حرفای الیف و پیدا کردن گوشی ضیا همه چی رو میفهمه و دفنه وقتی میخواست بره خارج قهرمان اونو ی جوری برمیگردونه و تحویل پلیس میده و سه ماه تو زندون میمونه که با کمک سونر آزاد میشه و اجه رو میدزده ولی قهرمان پیداش میکنه و اونو دوباره ب پلیس تحویل میده.

سریال دست سرنوشت عکسها خلاصه داستان قسمت آخر سریال دست سرنوشت

تاپ ناز

 

پارس وی دی اس

درباره‌ی فان جو

منو به حال من رها نکن تو که برای من همه کسی اگه هنوزم عاشق منی چرا به داد من نمی رسی....

حتما ببینید

قسمت آخر سریال پرنده خوش اقبال Erkenci Kuş پرنده سحر خیز

قسمت آخر سریال پرنده خوش اقبال Erkenci Kuş پرنده سحر خیز قسمت آخر سریال پرنده …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *