دلنوشته عاشقانه دلتنگی |متن غمگین
دلنوشته عاشقانه دلتنگی |متن غمگین
با درد نبودنش که خو میکردم
با دیده تر به جاده رو میکردم
می آمد و خنجری به قلبم میزد
میرفت و دوباره من رفو میکردم
برای تو…
برای چشمهایت!
برای من…
برای دردهایم!
برای ما..
برای اینهمه تنهایی!
ای کاش خدا کاری کند…
رفتن
پا می خواست
داشتی
ماندن بی تو
دل
که آن را هم
با خودت بُردی!!!
وقتی میگویم: دیگر به سراغم نیا
فــــکر نکن که فراموشت کردهام
یا دیگر دوستت ندارم، نه!
من فقط فهمیدم:
وقتی دلــت با من نیست
بودنت مشکلی را حل نمیکند
تنها دلتنگترم میکند!
بۍمھررُختروزمرانورنماندهاست
وزعمرمراجزشبدیجورنماندهاست
هنگاموداعتوزبسگریہڪہڪردم
دورازرختوچشممرانورنماندهاست
از دوست بریدیم به صد رنج و ندامت
از دوست بهخیر آمد و از ما بهسلامت
حالی دل مظلوم مرا غمزهٔ مستش
با تیر زد و ماند قصاصش به قیامت
از عشق حذر کن که بُود ماحصلِ عشق
خون خوردن و جان کندن و آنگاه ملامت
طی شد ز جهان چشمهی خضر و دم عیسی
ایزد به لب لعل تو داد این دو کرامت…
دلنوشته عاشقانه دلتنگی |متن غمگین